آرامش‌بخش‌ترین موسیقی‌های بیکلام در
@RadioRelax

به کاریزماتیک‌ترین ورژنت تبدیل شو TED
@BUSINESSTRICK

معرفی ربات‌های تلگرام
@ROBOT_TELE

آهنگ‌های انگلیسی با ترجمه
@behboud_music

برنامه‌های پولی رایگان شده اندروید
@APPZ_KAMYAB

انگلیسی حرفه‌ای کودک و بزرگسال
@RealEnConversations

حوادث واقعی از سرتاسر جهان
@Havadesdaq

 مجلهٔ رشد و آگاهی
@majallezendegii

دانلود فیلم و سریال روانشناسی
@FILMRAVANKAVI

گلچین کتاب‌های صوتی وPDF
@ketabegoia

اینجا گرامر رو آسون یاد می‌گیری!
@ehbgroup504

به وقت کتاب
@DeyrBook

وکیل پایه یک دادگستری
@ADLIEH_TEAM

حقوق برای همه
@jenab_vakill

کتاب کتاب کتاب بخوانیم
@LibMajazi

ترکی فول صحبت کن
@TurkishDilli

فنونِ نویسندگی
@ErnestMillerHemingway

آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE

بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
@matlabravanshenasi

مولانا و عاشقانه شمس (زهرا غریبیان)
@baghesabzeshgh

جملاتی که شما رو میخکوب می‌کنه!
@its_anak

انگلیسی را اصولی و حرفه‌ای بیاموز
@novinenglish_new

فرزندپروری آدلری با مهارت‌های زناشویی
@moraghbat

کتابخانه انجمن نویسندگان ایران
@anjomanenevisandegan_ir

آموزش ترکی استانبولی از مبتدی تا پیشرفته
@turkce_ogretmenimiz

‌‌‌وبینارهای رایگان زبان
@WritingandGrammar1

آموزش زبان با فیلم و سریال
@Englishwithmima

افشاگری با تحلیل! هر دو، بی‌سانسور
@ir_paradigm
‌
گلچین موسیقی سنتی
@sonati4444telegram

مدرسه اطلاعات
@INFORMATIONINSTITUTE

《شعر بهانه‌ای برای عاشقی》
@kolbeh_sher_delaviz

سفر به دنیای خیال و رویا
@mehrandousti

نظریه‌های جامعه شناسی
@sociologyat1glance

پاسخ به سوالات حقوقی در کانال حقوقی ما
@mehdihemmati59

کافه رویا
@DreamCafe1018

تمرکز روی خودم!!!
@shine41

انگلیسی کاربردی با فیلم
@englishlearningvideo

متن دلنشین
@aram380

کتابخانه دانشگاه
@ketabedanshjo

شخصیت، رشد فردی
@razhaye_darun

دانستنی‌های زنان موفق
@successfulwomen1

تقویت لیسینینگ با سخنرانی انگلیسی
@english_ielts_garden

کانال خشت وخیال
@kheshtbekhesht

کتاب𝐏𝐃𝐅 رایگان
@PARSHANGBOOK_PDF

آموزش دکوراسیون منزل
@ZibaManzel

شعر لری
@skeyani

کژنگریستن/فلسفه/روانکاوی/جامعه‌شناسی
@Kajhnegaristan

دنیایی از تنوع و دانستنی
@donyatanawo

گردشگری ، طبیعتگردی
@Jahangram

رمان آنلاین
@dastandarya1400

موسیقی بی‌کلام آتن تا سمرقند
@LoveSilentMelodies

زرنگاری و طراحی سنتی
@vida_dabir

داستان کوتاه
@zhig_story

الفبای نوشتن وخلاقیت
@Alefbayeneveshtan

اقتصاد و بازار
@AghaeBazar

بک‌گراند کارتونی | تِم فانتزی مود
@ThemeMood

ادبیات فانتزی
@worldlocked

مجله کاریکلماتور
@AlirezaJamshididastana

حریر
@Golparrrrrrrr

عربی به زبان ساده
@Arabicconversation20

گوشه‌ای دنج برای لحظه‌ای آرامش
@RangiRangitel

ادبیات و هنر
@selmuly

زیباترین کلیپ‌های طبیعت، استیکر، موزیک
@stiiiiicker

حافظ - خیام ( صوتی )
@GHAZALAK1

کاغذِ خط‌خطی ( رمان-داستان)
@FICTION_12

دنیای زیبای موسیقی  (( پیانو ))
@pianolandhk50

برترین اجراهای ((پیانوی کلاسیک)) و...
@pianoland123

درمان اضطراب اجتماعی(خجالت در جمع)
@NEORAVANKAVI

لطفا گوسفند نباشید....
@zehnpooya

آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS

45000هزار کتاب pdf
@ketabZahra1369

حقایق عجیب و کاربردی!
@ajibtok

هماهنگی برای تبادل؛
@TlTANIOM

امتحان کردن دیوانه بازی با دوستان در سفر ۵۰ سالگی مان ..:))🤣🤣

‼️ کانالهایی vip با موضوعات آموزشی، پژوهشی ،زبان و ادبیات بهترین کانالها را برای شما عزیزان گلچین کردیم و کاملا رایگان در اختیار شما قرار داده ایم
فقط کافیه جهت عضویت روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻



https://t.me/addlist/uno6K9KCX0Q4ZDE8


لیست منتخب امشب😍👇👇

https://t.me/addlist/uno6K9KCX0Q4ZDE8

با برترین کانالهای تلگرام آشنا بشید😍❤️

💥با ما به آسانی انگلیسی یاد بگیرید
😍@learnbyenglishlearners

💥کتابخانه انجمن نویسندگان ایران!
😍@anjomanenevisandegan_ir

💥گلهای جاویدان
😍@golhayejavidaneiran

💥نسخه های درمانی
😍@banoooakbari

💥فالدونی
😍@fallr

💥دوره مکالمه رضا ارشنیا
😍@rezaarashniastory

💥ماساژ و یوگا
😍@yougasozok

💥از تو می نویسم تا فارسی تمام شود
😍@aztominevisamtafarsitamamshavad

💥درآمد دلاری
😍@wolfofws_crypto

💥روانشناسی کودک
😍@dranushee

💥کافه روانشناسی
😍@caferavanshenasiii

💥روابط و مشاوره
😍@massagesextrapi

💥باهم بیاموزیم
😍@growthmagazines

💥انگلیسی از صفر
😍@twominuutesenglish

💥کتاب دانش
😍@ktabdansh

💥فن بیان و گویندگی
😍@amoozeshegooyandegi

💥روانشناسی خانواده
😍@ravanshenasifamily

💥المیرا فولادی
😍@eilllli

💥کتابخانه پرشنگ
😍@parshangbook_pdf

💥کلبه ے سبز!
😍@kolbh_sabzz

💥آموزش ترکی
😍@termeybabakachal

💥کتاب صوتی
😍@parshangbook

💥سابلیمینالهای جادویی
😍@sub_jadoei

💥آموزش ترکی
😍@turkce_ogretmenimiz

💥بيشتر بدانيم بهتر زندگى كنيم
😍@matlabravanshenasi

💥آموزش مکالمه زبان انگلیسی
😍@englishconversationiseasys

Masumiyet müzesi(8)

Masumiyet müzesi 8

تلفظ ادمین

علاوه بر اون،شغلش تو بوتیک Şanzelize رو هم رها کرد،دیگه اونجا کار نکرد.
کمال مدتی طولانی نتونست Füsun رو ببینه و با Sibel وقت گذروند.
با همدیگه شب ها برای صرف شام بیرون میرفتند اما کمال همش تو فکر Füsun بود.
به همین دلیل یه روز به خونه ی Füsun رفت.
در را Nesibe خانم مادر Füsun باز کرد.
کمال از Nesibe خانم پرسید که:"Füsun کجاست؟"
او(Nesibe خانم)پاسخ داد:
"دخترم تو مراسم نامزدی شما خیلی ناراحت شد.
به همین خاطر آزمونش رو خراب کرد
و در آزمون(کنکور)قبول نشد.
او الان جایی دور از اینجاست(از این شهر رفته).دخترم میخواد شمارو فراموش کنه،شما هم دخترمو فراموش کنید."
کمال خیلی ناراحت شد.
بعد از رفتن Füsun علاقش به او بیشتر شد و دائم در حال فکر کردن به او بود.
گاهی اوقات که در کوچه خیابان خانم مو بلوندی شبیه Füsun رو میدید،با Füsun اشتباه میگرفت و فکر میکرد اونه.
دیگه دلش میخواست Füsun رو ببینه و خبری ازش داشته باشه(طاقتش طاق شده بود).
به همین جهت یه نامه برای Füsun نوشت.

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Ayrıca Şanzelize Butik’teki 
işinden de ayrıldı. Kemal Füsun’u uzun bir süre göremedi ve Sibel ile 
vakit geçirdi. Birlikte akşamları yemeğe gittiler. Ama Kemal her zaman 
Füsun’u düşünüyordu. Bu yüzden bir gün Füsun’un evine gitti. Kapıyı 
Füsun’un annesi Nesibe Hanım açtı. Kemal Nesibe Hanım’a “Füsun 
nerede?” diye sordu. Nesibe Hanım “Kızım nişanda çok üzüldü. Bu 
yüzden sınavı çok kötü geçti. O şimdi buralardan uzakta. Kızım sizi 
unutacak, siz de kızımı unutun.” diye cevap verdi.
Kemal, çok üzüldü. Füsun gittikten sonra Füsun’u daha çok sevdi 
ve her zaman onu düşündü. Sokakta bazen Füsun gibi sarı saçlı ka￾dınlar gördü ve bu kadınları Füsun’a benzetti. Artık Füsun’u görmek, 
Füsun’dan haber almak istiyordu. Bu yüzden Füsun’a bir mektup yazdı.

8. Bölüm
#okuma

🍎🍎🍎

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

♻️Daha iyi anlatılamazdı 😂

#Dinleme
#Yazma

⁉️تمرین شنیداری و نوشتاری و ترجمه

✔️بهترین رو به اسم دوست عزیزمون در کانال به اشتراک میزاریم👌


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

🧰 این پوشه از بین کانال‌های مفیدِ تلگرام دست‌چین شده و در اختیارِ شما قرار گرفته‌است. با زدن روی لینکِ زیر می‌توانید فهرستِ کانال‌ها را دیده، انتخاب کرده، و در صورت نیاز عضو شوید. 🔻🔻

https://t.me/addlist/Zng9PHOs2Rw0YTc8

🧲 کانالِ پشتیبان؛

مثل بلبل فرانسه صحبت کن
🗼@FrenchAvecMoi

هماهنگی برای تبادلات؛
🚦 @TlTANIOM

🍀💐🌼 بهترین و دلنشین‌ترین کانال‌های تلگرام در ۱۴۰۴

Masumiyet müzesi 7

Masumiyet müzesi (7)

تلفظ ادمین

کمال به Füsun قول داد و گفت:
"باشه میام،گوشواره ات و این دوچرخه رو هم میارم."
دو ماه بعد کمال و Sibel یه مراسم نامزدی مجلل برگزار کردند و تعداد زیادی مهمان دعوت کردند.
به این مراسم،Füsun به همراه مادرش Nesibe خانم و پدرش آقا Tarık هم اومدند. Füsun در مراسم نامزدی بسیار شیک و زیبا بود.
یک پیراهن بند دار(بدون آستین که سرشانه و بازوها پوشیده نبود)تنش بود و تو دستش همون کیفی که تو بوتیک بود از مارک Jenny Colon،قرار داشت.Füsun در واقع خیلی ناراحت بود اما نمیخواست به کمال بروز بده(نشون بده).
بخاطر همین Füsun تو مراسم نامزدی با مردهای دیگه رقصید.(لج کرد از سر ناراحتی).
کمال خیلی حس حسادت و غیرتش رو Füsun تحریک شد.
بعد از مراسم نامزدی،Füsun پیش کمال و Sibel اومد و بهشون تبریک گفت.
بعد هم با حالتی ناراحت از مراسم نامزدی رفت.
کمال بعد از مراسم نامزدی تمام شب نتونست بخوابه(از فکر و خیال)و ترسید که؛
"چون من دیگه یک مرد نامزد دار هستم ممکنه Füsun من را ترک کنه."
یک روز بعد مراسم نامزدی،آزمون کنکور برگزار میشد. Füsun در آزمون کنکور شرکت کرد
اما بعد از آزمون به آپارتمان مرحمت(پیش کمال)نیومد.

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Kemal Füsun’a “Tamam geleceğim ve 
küpeni ve bu bisikleti getireceğim” diye söz verdi.
İki ay sonra Kemal ve Sibel çok büyük bir nişan yaptılar ve nişana 
pek çok kişiyi davet ettiler. Davete Füsun, annesi Nesibe Hanım ve 
babası Tarık Bey ile geldi. Füsun nişanda çok güzel ve şıktı. Üzerinde 
askılı bir elbise, elinde butikteki Jenny Colon çanta vardı. Füsun aslında 
çok üzgündü ama Kemal’e belli etmek istemiyordu. Bunun için Füsun 
nişanda başka erkekler ile dans etti. Kemal Füsun’u çok kıskandı. Nişandan sonra Füsun, Sibel ve Kemal’in yanına geldi ve onları tebrik etti.
Sonra üzgün bir biçimde nişandan ayrıldı. Kemal nişandan sonra bütün gece uyuyamadı ve “Ben artık nişanlı 
bir erkeğim. Füsun beni terk edebilir.” diye korktu. Nişandan bir gün 
sonra üniversite sınavı vardı. Füsun üniversite sınavına girdi ama sınavdan sonra Merhamet Apartmanı’na gelmedi.

7. Bölüm
#okuma

Masumiyet müzesi (6)

تلفظ ادمین

دو ماه گذشت.
دیگه کمال رسما Füsun رو دوست داشت.Füsun هم از کمال خوشش میومد.
اونها با هم رفتند تو رابطه(رل زدند).
زود به زود تو خونه ی کمال همدیگرو ملاقات میکردند.
اما Füsun خوشحال نبود.
چون کمال و Sibel هنوز با هم تو رابطه بودند.
کمال از Sibel جدا نمیشد.
چون نمیخواست او را ناراحت کنه.Füsun همش با خود اینطور فکر میکرد که؛
"در واقع کمال من رو دوست داره.
اما میخواد با Sibel ازدواج کنه چون او پولدار و تحصیل کرده است.
ولی بالاخره یه روز ازش جدا میشه."
کمال و Füsun بعد از درس تمرین کردن با هم،حسابی گپ و گفت میکردند.
از خاطرات دوران کودکی خود می‌گفتند.
یک روز کمال به Füsun گفت:
"یادت میاد؟من وقتی بچه بودم یه دوچرخه ی سه چرخ داشتم.
بعد از اینکه من بزرگ شدم دوچرخه رو به تو دادند.
الان دوچرخه اینجاست."
و دوچرخه رو به Füsun نشون داد.Füsun دوچرخه رو به یاد آورد.
به کمال گفت:
"آره،یادم اومد.
الان دیگه دیر وقته.من دارم میرم.
راستی تو خونه گوشواره ام رو گم کردم.
یه روز بیا خونه ی ما،من و خانواده ام رو ملاقات کن.
گوشواره و دوچرخه رو هم بیار.
خیلی دوس دارم بیای خونمون."

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Aradan iki ay geçti. Artık Kemal Füsun’u seviyordu. Füsun da Kemal’den hoşlanıyordu. Onlar sevgili oldular. Sık sık Kemal’in evinde 
buluştular. Ama Füsun mutlu değildi. Çünkü Kemal ve Sibel hala birlikteydi. Kemal Sibel’den ayrılmıyordu. Çünkü Sibel’i üzmek istemiyor￾ldu. Füsun her zaman “Kemal aslında beni seviyor. Sibel ile evlenmek 
istiyor. Çünkü o zengin ve eğitimli. Ama bir gün ondan ayrılacak.” diye 
düşünüyordu.
Kemal ile Füsun ders çalıştıktan sonra bol bol sohbet ediyorlardı. 
Küçüklük anılarından bahsediyorlardı. Bir gün Kemal Füsun’a “Hatırlıyor musun? Çocukken benim üç tekerlekli bir bisikletim vardı. Ben 
büyüdükten sonra bisikleti sana verdiler. Bisiklet şimdi burada.” dedi 
ve Füsun’a bisikleti gösterdi. Füsun bisikleti hatırladı. Kemal’e “Evet, 
hatırladım. Şimdi geç oldu. Ben gidiyorum. Bu arada evde küpemi kaybettim. Bir gün beni ve ailemi ziyaret et. Küpemi ve bisikleti de getirirsin. Bunu çok istiyorum.” dedi.

6. Bölüm
#okuma

♻️ پاسخ 👇👇

نوبر ، نوبرانه
Turfanda

میوه نوبرانه
Turfanda meyve


سپاس❤️

🍏🍏🍏

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

♻️ چالش این هفته ...😎


😋(میوه) نوبر یا نوبرانه رو به ترکی چی میگن؟؟

لطفا پاسخ خودتون رو در بخش کامنت ها بنویسین🙏


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

Masumiyet müzesi 5

Masumiyet müzesi (5)

تلفظ ادمین

کمال مستقیم به طرف خونه اش رفت.
تو راه با خود اینطور فکر کرد؛ "Füsun خیلی دختر زیباییه،حقش نیست که همچین زندگی سختی داشته باشه."(لایق زندگی بهتریه).
روز بعد Füsun از صاحب بوتیک پول رو گرفت.
بعد از پایان ساعت کاریش و وقتی از محل کارش اومد بیرون،پول رو به خونه کمال که تو آپارتمان مرحمت بود،برد.
اون روز هوا به شدت بارونی بود.Füsun تو راه خیس شد.
وارد آپارتمان شد.
در خونه ی کمال رو زد.
کمال در رو باز کرد.Füsun به کمال گفت:
"پولتون رو آوردم،بفرمایید".
کمال به Füsun گفت:
"تو بارون خیلی خیس شدی،بیا داخل.
یه کم گرم شو."Füsun رفت داخل خونه.
کمال براش چای درست کرد.
کمال و Füsun کمی صحبت و گفتگو کردند.
کمال از Füsun پرسید:"درسهات چطوره؟
بعد گفت باهم دیگه میتونیم ریاضی کار کنیم(تمرین کنیم).
برای آزمون کنکورت هم مهمه."Füsun این پیشنهاد کمال رو قبول کرد.
بعدا هم چند مرتبه ای به خونه ی کمال اومد.
تو این مدت کم کم کمال داشت از Füsun خوشش میومد و کم کم بهش علاقه مند شد.

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Evine 
doğru yürüdü. Yolda “Füsun çok güzel bir kız. O böyle bir hayatı hak  etmiyor.” diye düşündü. 
Bir gün sonra Füsun butiğin sahibinden parayı aldı. İşten çıktıktan sonra Kemal’in Merhamet Apartmanı’ndaki evine götürdü. O gün  hava çok yağmurluydu. Füsun yolda ıslandı. Füsun apartmana girdi. Ke-mal’in evinin kapısını çaldı. Kemal kapıyı açtı. Füsun Kemal’e “Paranızı  getirdim. Buyurun.” dedi. Kemal Füsun’a “Yağmurda çok ıslanmışsın. 
İçeri gel. Biraz ısın.” dedi. Füsun içeri girdi. Kemal Füsun için çay yaptı. 
Kemal ve Füsun biraz sohbet ettiler.
Kemal Füsun’a “Derslerin nasıl? 
Birlikte matematik çalışabiliriz. Üniversite sınavın için önemli.” dedi. 
Füsun Kemal’in bu teklifini kabul etti. Daha sonra birkaç kez Kemal’in 
evine geldi. Bu sürede Kemal Füsun’dan hoşlanmaya başladı. 

5. Bölüm
#okuma

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Aradan iki ay geçti. Artık Kemal Füsun’u seviyordu. Füsun da Kemal’den hoşlanıyordu. Onlar sevgili oldular. Sık sık Kemal’in evinde 
buluştular. Ama Füsun mutlu değildi. Çünkü Kemal ve Sibel hala birlikteydi. Kemal Sibel’den ayrılmıyordu. Çünkü Sibel’i üzmek istemiyor￾ldu. Füsun her zaman “Kemal aslında beni seviyor. Sibel ile evlenmek 
istiyor. Çünkü o zengin ve eğitimli. Ama bir gün ondan ayrılacak.” diye 
düşünüyordu.
Kemal ile Füsun ders çalıştıktan sonra bol bol sohbet ediyorlardı. 
Küçüklük anılarından bahsediyorlardı. Bir gün Kemal Füsun’a “Hatırlıyor musun? Çocukken benim üç tekerlekli bir bisikletim vardı. Ben 
büyüdükten sonra bisikleti sana verdiler. Bisiklet şimdi burada.” dedi 
ve Füsun’a bisikleti gösterdi. Füsun bisikleti hatırladı. Kemal’e “Evet, 
hatırladım. Şimdi geç oldu. Ben gidiyorum. Bu arada evde küpemi kaybettim. Bir gün beni ve ailemi ziyaret et. Küpemi ve bisikleti de getirirsin. Bunu çok istiyorum.” dedi.

6. Bölüm
#okuma

دو ماه گذشت.
دیگه کمال رسما Füsun رو دوست داشت.Füsun هم از کمال خوشش میومد.
اونها با هم رفتند تو رابطه(رل زدند).
زود به زود تو خونه ی کمال همدیگرو ملاقات میکردند.
اما Füsun خوشحال نبود.
چون کمال و Sibel هنوز با هم تو رابطه بودند.
کمال از Sibel جدا نمیشد.
چون نمیخواست او را ناراحت کنه.Füsun همش با خود اینطور فکر میکرد که؛
"در واقع کمال من رو دوست داره.
اما میخواد با Sibel ازدواج کنه چون او پولدار و تحصیل کرده است.
ولی بالاخره یه روز ازش جدا میشه."
کمال و Füsun بعد از درس تمرین کردن با هم،حسابی گپ و گفت میکردند.
از خاطرات دوران کودکی خود می‌گفتند.
یک روز کمال به Füsun گفت:
"یادت میاد؟من وقتی بچه بودم یه دوچرخه ی سه چرخ داشتم.
بعد از اینکه من بزرگ شدم دوچرخه رو به تو دادند.
الان دوچرخه اینجاست."
و دوچرخه رو به Füsun نشون داد.Füsun دوچرخه رو به یاد آورد.
به کمال گفت:
"آره،یادم اومد.
الان دیگه دیر وقته.من دارم میرم.
راستی تو خونه گوشواره ام رو گم کردم.
یه روز بیا خونه ی ما،من و خانواده ام رو ملاقات کن.
گوشواره و دوچرخه رو هم بیار.
خیلی دوس دارم بیای خونمون."

#Şarkı
Burak Bulut & Ebru Yaşar 🎙
İçime Ata Ata 🎼


Güzel günlerin anısına inat
از لج خاطرات روزهای قشنگ و زیبا
Beni kalbine yazdığın gibi de sil at
همونجور که در قلبت جا کرده بودی همونجور هم از قلبت پاک کن
Aşkı harcadım bir şişe kadarım inan
عشق رو هدر دادم باور کن، قدر یه جام شرابم
Sensiz bir an sana değil bana zarar
یه لحظه بدون تو بودن برای من سخته نه تو
Bu sana son iltimasım
این آخرین التماسم به توست
Daha yokluğuna yok bir itirazım
دیگه اعتراضی به نبودنت ندارم
Suskunluğumun da dili var ama
سکوتم هم زبون داره اما
onu anlayacak bir yürek lazım
قلبی لازمه که درکش کنه
İçime ata ata kadehini
دردهارو تو دلم میریزیم و لیوان (شراب)
vuruyorum masalara
رو روی میز میکوبم
Bu gece yarama meze olur anılar
امشب خاطرات مزه ای میشه روی زخم هام
Kardan zarar katar acılar
دردها عمیق تر میشن
Yapışır bana yaka paça
میچسبه بهم و دست به یقه میشه


🦋🦋🦋🦋🦋

👈 دسترسی به ترانه


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

🥁 🎷 🎸🎺 🎻

#Şarkı

Burak Bulut & Ebru Yaşar 🎙

İçime Ata Ata 🎼


👈  دسترسی به ترجمه ترانه



https://t.me/turkce_ogretmenimiz

♻️ پاسخ چالش 👇👇



🔹Göz kulak olmak :

- مراقب کسی بودن
-در مورد کسی یا موضوعی حواست را جمع کردن

Yolda ona göz kulak ol da başına bir şey gelmesin.

تو راه مراقبش باش که بلایی سرش نیاد.

ممنون از همگی🌹

♻️ چالش ..👇👇

⁉️ GÖZ KULAK OLMAK ne demek?

-a , - e göz kulak olmak


لطفا پاسخ خودتون رو در بخش کامنت ها بنویسید.🙏


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

Masumiyet müzesi 4

Masumiyet müzesi 4

تلفظ ادمین

جواب داد که(Sibel)؛
این کیف خیلی بی کیفیته."
کمال با خود اینطور فکر کرد که؛
"این اواخر Sibel خیلی تغییر کرده(عوض شده)براش هدیه گرفتم اما او هدیه رو رد کرد(نپذیرفت)."
حرفها و رفتارهای Sibel اصلا به مذاقش خوش نیومد.
کمال روز بعد به بوتیک Şanzelize رفت و به Füsun گفت:
"این کیف فیکه.میخوام این رو پس بدم و پولم رو پس بگیرم."Füsun خیلی ناراحت شد و گریه کرد و به کمال گفت:"میدونم،کیف فیکه.
اما نمیتونم پولتون رو پس بدم.
صاحب بوتیک به من اعتماد نداره.
به همین دلیل صندوق رو قفل کرده و میره."
کمال برای Füsun ناراحت شد و بغلش کرد.
و گفت:باشه،تو ناراحت نباش.
من بعدا میام،پول رو پس میگیرم."Füsun گفت: شما زحمت نکشید.
من پولتون رو براتون میارم."
و پرسید که پول رو کجا براتون بیارم؟"
(آدرس خواست).
کمال آدرسش رو داد و از مغازه رفت بیرون.

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Bu çok kalitesiz.” diye 
cevap verdi. Kemal “Sibel son günlerde çok değişti. Ona hediye aldım 
ama o bunu reddetti.”diye düşündü. Sibel’in sözlerini ve hareketlerini 
hiç beğenmedi.
Kemal ertesi gün Şanzelize Butik’e gitti ve Füsun’a “ Bu çanta sah￾te. Bunu iade etmek ve paramı geri almak istiyorum” dedi. Füsun çok 
üzüldü ve ağladı. Füsun Kemal’e “Biliyorum, çanta sahte. Fakat size 
paranızı geri veremem. Butiğin sahibi bana güvenmiyor. Bu yüzden ka￾sayı kilitleyip gidiyor.” dedi. Kemal Füsun için üzüldü ve ona sarıldı. 
“Tamam, sen üzülme. Ben sonra gelir, parayı alırım.” dedi. Füsun “Siz 
zahmet etmeyin. Ben size paranızı getiririm.” dedi ve “Parayı nereye 
getireyim?” diye sordu. Kemal adresini verdi ve butikten çıktı.


4. Bölüm
#okuma

Masumiyet müzesi 3

تلفظ ادمین

کمال به خانه اومده و به مادرش گفت :
"من امروز بخاطر گرفتن یه کیف برای Sibel به بوتیکی رفتم.
تو بوتیک Füsun رو دیدم.فروشندگی میکرد."
مادرش گفت:"Füsun دختر Nesibe خانم رو میگی؟
به یاد آوردمش.Füsun خیلی دختر زیبایی بود.
حتی قبلا تو مسابقات زیبایی شرکت کرده اما نتونست نفر اول بشه.
به همین خاطر برای Füsun و مادرش Nesibe خانم ناراحتم."(غصه میخورم).
روز بعد کمال کیف رو برای Sibel برد.
بهش گفت:"این کیف رو خیلی پسندیدی(از این کیف خیلی خوشت اومد)اما اون روز نتونستیم بخریم.
خواستم اینجوری سوپرایزت کنم."
کیف رو به Sibel هدیه کرد و گفت:
"این رو تو روز عروسی هم میتونی بندازی(استفاده کنی)". Sibel کیف رو گرفت و بررسی کرد.(با دقت نگاه کرد و برانداز کرد).
به کمال گفت:
"خیلی لطف کردی" اما من این کیف رو تو روز نامزدی نمیندازم(استفاده نمیکنم).
چون این کیف فیکه،اصل نیست.
برای روز نامزدی کیف دیگه ای دارم.
اون رو استفاده میکنم.
فردا برو و پولت رو پس بگیر!"(کیف رو پس بده)
کمال به Sibel گفت:
"این کیف رو از منطقه یNişantaşı(همون بوتیک بالاشهر)خریدم.
و پرسید چطور امکان داره که این کیف فیک باشه؟چطور آخه به این کیف میتونی بگی فیک؟" Sibel گفت:
"من یه کیف دیگه از این مارک Jenny Colon دارم.
دوخت این کیف با اون یکی کیفم یه جور نیست،دوختش متفاوته.

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Kemal eve gelip annesine “Ben bugün Sibel’e bir çanta almak için
bir butiğe gittim. Butikte Füsun’u gördüm. Tezgahtarlık yapıyordu.” 
dedi. Annesi “Nesibe Hanım’ın kızı Füsun mu? Hatırladım. Füsun çok 
güzel bir kızdı. Hatta daha önceden güzellik yarışmasına katıldı ama 
birinci olamadı. Bu yüzden Füsun ve annesi Nesibe Hanım için üzülü￾yorum.” dedi.
Ertesi gün Kemal Sibel’e çantayı götürdü. Ona “Bu çantayı çok 
beğendin ama o gün alamadık. Sana sürpriz yapmak istedim.” dedi. 
Çantayı Sibel’e hediye etti ve “Bu çantayı düğünde takabilirsin.” dedi. 
Sibel çantayı aldı ve inceledi. Kemal’e “Çok kibarsın. Ama ben bu çan￾tayı nişanda takmam. Çünkü bu çanta sahte. Benim nişan için başka 
çantam var. Onu takacağım. Yarın git ve paranı al!” dedi. Kemal Sibel’e 
“Onu Nişantaşı’ndan aldım. Bu çantaya nasıl sahte diyebiliyorsun?” 
diye sordu. Sibel “Benim başka bir Jenny Colon marka çantam var. 
Bu çantanın dikişleri diğer çantam ile aynı değil.


3. Bölüm
#okuma

🔹Nefret Etmek


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

Masumiyet müzesi 2

تلفظ ادمین

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Sarı saçlı, güzel tezgâhtar “Krem renkli Jenny 
Colon çanta mı?” diye sordu. Kemal “Evet, o çantayı istiyorum.” dedi. 
Tezgâhtar Kemal’e çantayı uzattı. 
Kemal çantayı aldı, tezgâhtara dikkatlice baktı, birden onu hatırladı. 
Tezgahtar kız Kemal’in uzaktan akrabasıydı ama onun ailesi zengin değildi. Bu yüzden onların aileleri görüşmüyorlardı. Kemal kıza “Merhaba Füsun. Ne kadar büyümüşsün. Galiba, beni tanımadın.” dedi. Sonra Füsun “Yok, Kemal ağabey, hemen tanıdım ama rahatsız etmek
istemedim.” dedi. Kemal Füsun’a “Neler yapıyorsun?” diye sordu ve 
Füsun “Burada her gün çalışıyorum. Ayrıca üniversite sınavına hazırlanıyorum.” diye cevap verdi. Kemal Füsun’a “Kolay gelsin!” dedi. Çantanın fiyatını sordu. Çanta çok pahalıydı ama Kemal çantayı aldı.

2. Bölüm
#okuma

فروشنده ی مو بلوند زیبا،از کمال پرسید که:
"همون کیف کرم رنگی که مارک Jenny Colon هست رو میخوایید؟"
کمال گفت:"بله اون کیف رو میخوام."
فروشنده کیف رو به کمال داد.
کمال کیف رو گرفت و با دقت به فروشنده نگاه کرد،یهو اونو بیاد آورد(به جا آورد،شناخت).
دختر فروشنده،فامیل دور کمال بود اما خانواده ی او ثروتمند نبود.
به همین دلیل خانواده های آنها باهم دیگه دیدار نداشتند(همدیگرو نمی دیدند).
کمال به دختر گفت :
"سلام Füsun.چقدر بزرگ شدی.انگار منو نشناختی."
بعد Füsun گفت:
"نه داداش کمال،تا دیدمت فورا شناختمت اما نخواستم مزاحمت ایجاد کنم و معذبت کنم."
کمال از Füsun پرسید:
"چیکارها میکنی؟"و Füsun پاسخ داد:
"هر روز اینجا کار میکنم.درضمن برای آزمون کنکور هم دارم آماده میشم."
کمال به Füsun گفت:"خسته نباشی(موفق باشی)!"
قیمت کیف رو پرسید.
کیف خیلی گران بود اما کمال اون کیف رو خرید.

#Şarkı

İbrahim Tatlıses 🎙
Beyaz Mendil 🎼
دستمال سفید

Bir beyaz mendil koydun gittin
یک دستمال سفید گذاشتی و رفتی
Dönerim dedin söz verdin yar
گفتی بر می‌گردی ، قول دادی یار
Kar yağdı beyaz yürüdüm durdum
برف سفید بارید فقط راه رفتم
Üşüdüm biraz dağlara sordum
کمی سردم شد ، از کو‌ه ها پرسیدم
Yine geldi yaz bekledim durdum
باز تابستون اومد و من انتظار کشیدم
Dön gel artık yar Allah'ın için
دیگه بیا و برگرد ای یار ، محض رضای خداااا
Yanıyor yüreğim
میسوزه دلم
Yanıyor ciğerim
میسوزه جیگرم
Sevdan duruyor yakıyor sevdiğim
عشقت پابرجاست ، منو میسوزونه عشق من
Yanıyor yüreğim
میسوزه دلم
Yanıyor ciğerim
میسوزه جیگرم
Sensiz olmuyor olmuyor be güzelim
بی تو نمیشه، نمیشه زیبای من
Bir sabah yeli vurdu yüzüme
یک نسیم صبح به صورتم خورد
Dokundum sandım uyandım yar
تصور کردم لمست کردم و از خواب بیدار شدم یار
İçim ürperdi aradım durdum
تنم لرزید و دنبالت گشتم ...
Sanki uzaktan sesini duydum
انگار از دور صداتو شنیدم
Beyaz mendilin kokladım durdum
دستمال سفیدت رو بود کردم و صبر کردم
Dön gel artık yar Allah'ın için
بیا و برگرد ای یار ، محض رضای خدا...

🦋🦋🦋🦋🦋

👈 دسترسی به ترانه


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

🥁 🎷 🎸🎺 🎻

#Şarkı

İbrahim Tatlısesı 🎙

Beyaz Mendil 🎼


👈  دسترسی به ترجمه ترانه



https://t.me/turkce_ogretmenimiz

#Şarkı

İbrahim Tatlises & Sibel Can
Beyaz Mendil ❤️

🥁 🎷 🎸🎺 🎻

#Şarkı

İbrahim Tatlısesı 🎙

Beyaz Mendil 🎼


👈  دسترسی به ترجمه ترانه



https://t.me/turkce_ogretmenimiz

گفتم هوا خیلی بده و به امید اینکه نمیان
همه اقوام رو به افطار دعوت کردم😱😱



Akraba kar kış kıyamet dinlemiyor 🤣

اقوام به برف و بوران اهمیتی نمیدن🤣🤣
(تحت هر شرایطی) میان

#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

📕 این پوشه از بین کانال‌های کاربردیِ تلگرام دست‌چین شده و در اختیارِ شما قرار گرفته‌است. با زدن روی لینکِ زیر می‌توانید فهرستِ کانال‌ها را دیده و در صورت نیاز عضو شوید. 🔻🔻

https://t.me/addlist/cgPyaSZvs-gxNjE0

🥇کانالِ پشتیبان؛

٢۵٠ فیلم برتر با تحلیل کامل 👇
🎬 @honar7modiran

هماهنگی برای تبادلات؛ @TlTANIOM

Masumiyet müzesi 1

تلفظ ادمین

MASUMİYET MÜZESİ

Orhan Pamuk ✍

Kemal Basmacı 30 yaşında, iyi eğitimli bir adamdı. Ailesi zengindi. 
Kemal Amerika’da okudu ve askerliğini bitirdikten sonra ihracat şirketinde genel müdür oldu. Kemal’in bir kız arkadaşı vardı. Onun adı 
Sibel’di. O Sibel ile nişanlanmak istiyordu. Sibel eğitimli ve zengin bir 
kızdı. Sibel ve Kemal evlenmek istediler çünkü birbirlerini seviyorlardı.
Bir akşam Sibel ve Kemal, Nişantaşı’nda bir restoranda yemek yediler. Yemekten sonra sokakta biraz yürüdüler ve mağazaların vitrinlerine baktılar. Şanzelize Butik’in önüne geldiler. Sibel, butiğin vitrininde 
beyaz bir çanta gördü ve onu çok beğendi. Onu almak istedi, ama butik 
kapalıydı. 
Kemal ertesi gün çantayı almak için bu dükkâna gitti çünkü Sibel’e 
sürpriz yapmak istiyordu. Dükkâna girdi.
Dükkanda tezgahtar vardı. 
Tezgahtar sarı saçlı güzel bir kızdı. Kemal, tezgahtarı gördü. “Ne kadar güzel bir kız.” diye düşündü. Tezgahtar’a “Hanımefendi şu çantayı 
almak istiyorum.” dedi.

1. Bölüm
#okuma

« موزه ی معصومیت »



کمال Kemal Basmacı مردی سی ساله بود که تحصیلات عالیه داشت.خانواده اش ثروتمند بودند.
کمال در امریکا تحصیل کرده و بعد از پایان دوره خدمت سربازیش مدیر عامل شرکت صادرات شد.
کمال دوست دختری داشت که اسم اون Sibel بود.
او میخواست با Sibel نامزد کنه.Sibel یه دختر تحصیل کرده و پولدار بود.Sibel و Kemal میخواستند باهم ازدواج کنند چون همدیگرو دوست داشتند.
یک شب Sibel و Kemal در رستورانی در منطقه ی Nişantaşı غذا خوردند.(منطقه ای در استانبول).
بعد از غذا در خیابان کمی قدم زدند و ویترین مغازه ها رو نگاه کردند.
مقابل بوتیک Şanzelize رسیدند.Sibel،در ویترین بوتیک یک کیف سفید دید و اون رو خیلی پسندید.
میخواست که اون رو بخره اما بوتیک بسته بود.
کمال روز بعدش برای خریدن کیف به اون مغازه رفت چون میخواست اینجوری Sibel رو سوپرایز کنه.
وارد مغازه(بوتیک) شد.
فروشنده ای در مغازه بود.
فروشنده دختری زیبا با موهای بلوند بود.
وقتی کمال فروشنده رو دید
با خودش اینطور فکر کرد(گفت):
"چه دختر زیبایی چقدر خوشگله".
بعد به فروشنده گفت:
"خانم محترم این کیف رو میخوام بخرم".

#Deyim
⁉️اصطلاح...

♻️ Aklı Çıkmak

- خیلی ترسیدن
- ترس زیاد
- از ترس دیوانه شدن


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

📌📌📌

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd

Cevaplar

ALIŞTIRMALAR

🔸1. Aşağıdakilerden hangisi doğrudur işaretleyelim.

1. Zebercet otuz üç yaşında esmer/ kumral/ sarışın bir adamdı.
2. Zebercet askerden döndükten sonra/ dönmeden önce babası öldü.
3. Temizlikçi kadın çok iyi temizlik yapıyordu/ yapmıyordu.
4. Oteldeki müşteri kadın kimliğini/ pasaportunu vermedi.
5. Kadın çay için teşekkür etti/ para ödedi.
6. Emekli subay odasına akşam 20:00’dan/ 23:00’dan sonra çıkıyordu.
7. Zebercet çayı bir şekerli/ iki şekerli içiyordu.
8. Berber, Zebercet’in saçını/ bıyığını kesti.
9. Zebercet, Zeynep’i boğdu/ otelden kovdu.
10. Zebercet intihar etti/ kaza geçirdi ve öldü.

🔸2. Aşağıdaki cümleler doğru ise ‘‘D’’ yanlış ise ‘‘Y’’ yazalım.

1. Kadın, Zebercet’ten kahve istedi. ( )
2. Kadın otelde bir hafta kaldı. ( )
3. Temizlikçi kadın Zeynep çok az uyuyordu. ( )
4. Zebercet kadını çok merak etti. ( )
5. Zebercet kendine yeni kıyafetler almadı. ( )
6. Zebercet, Zeynep’i boğdu çünkü ondan nefret ediyordu. ( )
7. Otele bir polis geldi ve polis emekli subay hakkında bilgi istedi. ( )
8. Kadının havlusu siyah ve turuncuydu. ( )
9. Zebercet, iki adamı jandarmaya şikâyet etti. ( )
10. Emekli subay otele gelmeden önce kızını öldürdü. ( )

Anayurt oteli 13
(SON)

آقایZebercet(بعد از اون کابوس های وحشتناک)از تخت پایین اومده و در تاریکی به سمت توالت رفت.
دست و صورتش رو شست و خشک کرد.
(دوباره برگشت به اتاق) رو تخت نشسته و لباس هاش رو در آورد.
داشت میلرزید،رفت زیر پتو.
دو روز تمام بی وفقه بدون اینکه از تخت بیرون بیاد،خوابید.
دو روز بعد به نوانخانه رفت(محلی که در آن به افراد فقیر و نیازمند غذای رایگان داده میشه) و اونجا غذا خورد.
در اونجا از رادیویی که در حال پخش آهنگ سنتی ترکی بود این جمله رو شنید؛
"نه زنده هستم نه مرده".💔
خواست که به هتل بره(برگرده).
در مسیر برگشت تابلوی هتل رو دید،تابلو به شکل تیری(فلش،پیکان)بود که نوک آن به سمت زمین و پایین اشاره داشت.
شبها لامپش رو روشن نمیکرد.
معمولا قبل از اینکه هوا تاریک بشه چای دم کرده و به همراه نان و سوسیس و پنیر میخورد و بلافاصله بعدش میخوابید.
اکثر وقتها در روز هم تو تخت خواب بود.
(همه ی روزش تو تخت سپری میشد از بس که میخوابید).
یه روز بیدار شد،لباس پوشید،تخت رو مرتب کرد.صورتش رو شست.
چای دم کرده و دو استکان ازش نوشید.
ساعت زنگ دار هشت و ربع رو نشون میداد.(ساعت ۸:۱۵ بود).
از آشپزخانه یک طناب و از کشو کلید اتاق زن رو برداشته و به طبقه ی بالا(به سمت اتاق زن)رفت.
زیر لوستر یک صندلی گذاشت.
رفت رو صندلی و سر طناب رو از لوستر به سمت پایین آویزان کرد(انداخت)و روی هم چند تا گره زد.
طناب رو انداخت دور گردنش.
با پاهاش میز رو هل داد(میز رو از زیر پاش زد کنار و خودشو دار زد) و خودکشی کرد.💔


پایان

ANAYURT OTELI

Yataktan inip karanlıkta lavaboya gitti. Ellerini, yüzünü yıkadı; kuruladı. Yatağa oturup kıyafetlerini çıkardı. Titriyordu, yorganın altına girdi. İki gün boyunca yataktan çıkmadan uyudu. İki gün sonra aşevine gitti ve orada yemek yedi. Orada radyodaki bir türküden şu 
cümleyi duydu “Ne ölüyüm ne de sağım”. Otele gitmek istedi. Yolda 
otelin tabelasını gördü, tabela ok şeklindeydi ve toprağı gösteriyordu. 
Akşamları, lambasını yakmıyordu. Genellikle hava kararmadan önce 
çay demleyip, ekmekle sucuk peynir yiyor ve hemen yatıyordu. Gündüzleri de çoğu zaman yataktaydı. 
Bir gün kalktı, giyindi, yatağı düzeltti. Yüzünü yıkadı. Çay demleyip iki bardak içti. Çalar saat sekizi çeyrek geçiyordu. Mutfaktan bir ip, çekmeceden kadının odasının anahtarını aldı ve yukarı çıktı. Avizenin altına sandalyeyi koydu. Sandalyeye çıktı ve ipin ucunu avizeden aşağıya sarkıttı ve üst üste düğümledi. İpi boynuna geçirdi. Ayaklarıyla masayı itti ve intihar etti.

‌13. Bölüm
#okuma
Son...

💢تست بینایی چشـم

🔴داخل دایره《قرمز》چه عددی رامیبینید.

🔻عدد ➖➖➖➖88

🔻عدد ➖➖➖➖38

🔻عدد ➖➖➖➖83

🔻عدد ➖➖➖➖33

گزینه موردنظر رالمس کنید👆

امشب حتما جبرانی بزارید👇👇👇

🫵 کانال
@TazeineManzel
@ZibaManzel
👤 @Ro_Ma_Ga

🫵 کانال
@KotobeArzan
👤 @learningPackages20

🫵کانال
@Muzic3000
👤 @Engadmin88

🫵کانال
@turkce_ogretmenimiz
👤 @S_ayna

🫵کانال
@ProjeMagale
👤 @M_A_B2000

🫵کانال
@MyMindsetForEnglish
@ArazIELTS
👤 @Amirshaker_Eng


فقط امشب فرصت دارید لیست جبرانی بزارید 👇👇👇

https://t.me/mojezeh1111/1628

♻️چند مورد از حالت ‌های محاوره‌ای جملات 👌

❗️چند مورد هم شما مثال بزنین😉


#ترکیش_سمیلا #ترکیه #ترکی_استانبولی #زبان #زبان_ترکی_استانبولی #آموزش_زبان_ترکی_استانبولی


https://t.me/turkce_ogretmenimiz

🍀💐🌼 بهترین و دلنشین‌ترین کانال‌های تلگرام در ۱۴۰۴


🍏ترنج (برگزیده‌‌ای از‌ اشعار‌ فارسی )
@toranjam_7
🦋 دانلود کتابهای نایاب ممنوعه و تاریخی
@yortci_bosjin_pdf
🌺 آهنگ‌های انگلیسی با ترجمه
@behboud_music
🌸 بگرد و خوش باش
@JournalTourism
🦋 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم!!!
@book_tips
🌺 گلچین کتابهای صوتی و PDF
@ketabegoia
🌸 کتابخانه صوتی و پی‌دی‌اف تاپ‌بوک
@Top_books7
🦋 معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful
🌺 آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🌸 اطلاعات حقوقی مهم برای همه
@LAW_SEVDA
🦋 با کانال آراء و مطالب حقوقی به‌روز باشید
@kanalearavamatalebehhoghoogee
🌺 آموزش مکالمه محور ترکی استانبولی
@turkce_ogretmenimiz
🌸 ‌جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
🦋 جادوی گیاهان🪸طب سینوی
@teb_sinawi
🌺 آشنایی با نویسندگان کلاسیک
@nevisandbdonya
🌸 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🦋 کتابهای صوتی آرامش با داستان
@arameshbadastan
🌺 نظریه‌های جامعه‌شناسی
@sociologyat1glance
🌸 آموزش پاڪسازی تقویت انرژے چاڪراها
@tabnahayteshgh
🦋 اطلاعات مفید پزشکی دکتر خود باشیم
@kalemnab
🌺 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🌸 دانستنی‌های زنان موفق
@successfulwomen1
🦋 دنیای خاکستری
@Donye_khaestari
🌺 نوستالژی زیرخاکی‌های خاطره‌انگیز
@nuostalzhi
🌸 دل واژه‌های تنهایی
@gandomzaran
🦋 بهترین کتابهای صوتی موفقیت وبیداری
@ganonjjazb
🌺 در مسیر دانایی
@romanceword
🌸 دیدنیها و جذابیت‌های ایران و جهان
@afarinshokoh
🦋 خسروی آواز استاد شجریان
@stad_shajariyan
🌺 مثبت اندیشی 😇
@musbat_andeshi
🌸 آموزش کف بینی
@kafbini12
🦋 استوری مناسبتی انگیزشی
@yefenjanaramsh
🌺 خودشناسی، عرفان
@naqmeh_ei
🌸 کتاب دانش
@ktabdansh
🦋 روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
🌺 متنوعترین کتابهای صوتی وکلیپهای انگیزشی
@sovtitasviri
🌸 شمس و مولانا و دیگر هیچ
@Mahfelshaeraneh
🦋 عشق یعنی بوسه بر لب‌های یار
@Booose_eshgh
🌺 معنای زندگی چیست؟🦋
@manaye_zendegi_chist
🌸 مجله پزشکی زیبایی سلامتی
@Dokinegin2023
🦋 چطور شکست بخوریم؟!!
@Mind_plussss
🌺 زیباترین اشعار شاعران
@aftabmahtabi
🌸 دو بیتی‌های دلنشین شمس تبریزی
@SHAMSETEBRIZII_99_22
🦋 صبح بخیر شب بخیر
@Roozhayezendegi2024
🌺 روزمرگی‌های مژده
@moshaverehh_1354
🌸 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🦋 انگلیسی با تمام جزئیات🍒
@englishteaching1398
🌺 آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
🌸 خوشگل‌ترین شعرهای ادبی و دلنوشته‌ها
@negahshear
🦋 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🌺 طبیـعت🟢خونــه قدیــمی
@Khonehghadimi
🌸 جامعه مدنی(فلسفه. تاریخ. اجتماع)
@civilizers
🦋 رد پای خدا"_"مسیر سعادت"
@radepaikhoda
🌺 پایش سیاسی ایران
@ir_REVIEW
🌸 آداب 👄 معاشــرت
@Adab_Moasheratt
🦋 کتابفروشی ارزان کتاب
@KotobeArzan
🌺 آفرینش؛ جستجو در ادبیات و فلسفه
@afarineshdastan
🌸 تیم ورزشی و تناسب
@MaryamTeam
🦋 (آموزش)بیان+گویندگی
@amoozeshegooyandegi
🌺 شگفتیهای توسعه در خرد
@Alefbaietousee
🌸 برترین pdfها تاریخی،اسطوره و ادیان
@Iranvajahanlibrary
🦋 اندیشه / آگاهی
@hasty_be_kooshesh
🌺 کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@PARSHANGBOOK_PDF
☘️ متن‌های عالی و فوق العاده کوبنده
@ghanonebawar
🌸 میدونی وارونگی ذهنی چیه
@Cleanup_inward
🦋 زیباترین کلیپ‌ها و آموزش رقص
@sonatimahalli
🌺 یادگیری لغات با سخنرانی انگلیسی
@english_ielts_garden
🌸 دنیای غذا در تلگرام
@telefoodgram
🦋 متن دلنشین
@aram380
🌺 مهارتهای زندگی
@maharathayezendegimahmudi
🌸 انگلیسی مبتدی تا پیشرفته کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
🦋 واج‌های عشق
@vaj_hay_eshgh
🌺 کتاب صوتی|AudioBook
@PARSHANGBOOK
🌸 رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
🦋 آموزش زبان عربی
@amuzesharabi
🌺 کتاب‌های نایاب علمی و طبی
@FA_TI_MI
🌸 بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🦋 زبان‌شناسی
@linguiran
🌺 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🌸 تفسیر آیه‌به‌آیه قرآن کریم
@Pious114
🦋 من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🌺 حقوق برای همه
@jenab_vakill
🌸 اینجا گرامر رو آسون یاد میگیری!
@ehbgroup504
🦋 آموزش علم نجوم هوروسکوپ
@yortchi_bosjin
🌺 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🌸 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🦋 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🍎 خوش کردن حال دل
@happy_private_life

🍀🧿 هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1