Your trial period has ended!
For full access to functionality, please pay for a premium subscription
Message
3
3
219
کمال به Füsun قول داد و گفت:
"باشه میام،گوشواره ات و این دوچرخه رو هم میارم."
دو ماه بعد کمال و Sibel یه مراسم نامزدی مجلل برگزار کردند و تعداد زیادی مهمان دعوت کردند.
به این مراسم،Füsun به همراه مادرش Nesibe خانم و پدرش آقا Tarık هم اومدند. Füsun در مراسم نامزدی بسیار شیک و زیبا بود.
یک پیراهن بند دار(بدون آستین که سرشانه و بازوها پوشیده نبود)تنش بود و تو دستش همون کیفی که تو بوتیک بود از مارک Jenny Colon،قرار داشت.Füsun در واقع خیلی ناراحت بود اما نمیخواست به کمال بروز بده(نشون بده).
بخاطر همین Füsun تو مراسم نامزدی با مردهای دیگه رقصید.(لج کرد از سر ناراحتی).
کمال خیلی حس حسادت و غیرتش رو Füsun تحریک شد.
بعد از مراسم نامزدی،Füsun پیش کمال و Sibel اومد و بهشون تبریک گفت.
بعد هم با حالتی ناراحت از مراسم نامزدی رفت.
کمال بعد از مراسم نامزدی تمام شب نتونست بخوابه(از فکر و خیال)و ترسید که؛
"چون من دیگه یک مرد نامزد دار هستم ممکنه Füsun من را ترک کنه."
یک روز بعد مراسم نامزدی،آزمون کنکور برگزار میشد. Füsun در آزمون کنکور شرکت کرد
اما بعد از آزمون به آپارتمان مرحمت(پیش کمال)نیومد.
04/22/2025, 14:07
t.me/turkce_ogretmenimiz/7788
Similar message chronology:
Newest first
Similar messages not found