ای یاد تو آغازگر و تکیه کلامم
دور از منی و عاشق بی بادهو خامم
در سلسله باغ غزل از تو سرودم
من عاشق آن ماهرخِ سرو خرامم
آن دم که نشستهاست به لبهای تو لبهام
نزدیک به آن صورت خوشروی تمامم
صیاد شد و برد دلم باز به تاراج
انگار که خون ریخته آن نیک مرامم
با عشوهی مستانه شوم شاد و بخندم
یک عمر خریدار می مانده به جامم
دل دادم و دل داد و بماند به کنارم
سرمست شدم، سست شدم بندهی رامم
با بوسهی گرمی که گرفتم ز لب او
دنبال دلش هستم و دنیاست به کامم
من عاشق چشمان پر از عشوهی اویم
من باشم و او باشد و آن عیش مدامم
از دست دلم راه به جایی نتوان برد
باید به هوایش نفس آید به مشامم
گیسوی تو پیچیده به هر واژهی شعرم
لبخندتو در هر غزلی حسن ختامم
#بیژن_عظیمی
| حرف دل