کامران دیشب توییت زده که میخواد خودش رو خلاص کنه، عدهای سعی کردن منصرفش کنن اما نهایتا بدن بیجانش مثل پرچم زرد خستگی پیدا شده...
من قصد ندارم خودکشی رو ستایش یا نکوهش کنم. کامران رو هم نمیشناختم، جز یکی دو معاشرت خیلی کوتاه در محل کارش که اون هم اتفاقی بود. به هیچ وجه هم نمیخوام دوستانش رو سرزنش کنم که چرا دیر فهمیدن این مرد داره تموم میشه. مگه میشه سکوت رو خوند؟ نه. میخوام از چیز ترسناکتری حرف بزنم: تنهایی مردانه.
سالهاست در فضای مجازی مینویسم و از همون اول فهمیدم رنج "مرد" ارزشی برای مخاطب نداره، مگه اینکه رنجش صرفا نبودن یک زن باشه. مرد در نت فارسی رسما بدل به شهروند درجه دو شده، بدترین توهینها رو (از پرنسس بودن تا مهره مار داشتن فقط در یک سال اخیر) تحمل میکنه، و کسی هم نمیخواد ببینه چه کوهی از اندوه روی سینهی مردان ایرانیه. تنگدستی و دورانداختن رویاها و سکوت و تنهایی و راندهشدهبودن اکثریت مردها در سایهی شیوهی زیست درصد کمتری از مردان قرار گرفته که دنیا رو با اسکناس و زاویه فک و آلت فتح کردن. بله، زن در ایران به غایت مظلومه، اما میخوام بدونین مرد هم بسیار تنهاست.
آقای عزیز، لطفا حرف بزن. تنها نمان به درد. لازم نیست مرد باشی و گریه نکنی، گاهی بچه باش و خواستههات رو بگو. در جمعها پیدا شو، به سکوتت پناه نبر و از پلشتی همجنسهای تاریکت شرمنده نباش. تنهاییت رو از رگهات دور نگه دار و با تراپی یا رفاقت یا هرکاری که بلدی، به داد خودت برس. منتظر نباش کسی بفهمه درد میکشی، ابرازش کن. این حس بازندهبودن تماموقت رو متوقف کن. نمیر، زندگی کن. عزیز من، پسربچهی گندهی پشمالو، بعضی روزها بشکن و بذار بقیه بدونن قلبت چقدر نزدیکه و چقدر شکستنی.
زیستن در جهنم همهی ما رو سوزونده، فقط کاش لااقل هیزم رنج همدیگه نبودیم و کاش جنگ جنسیتها تموم بشه...
همین.
#حمید_سلیمی
💠
@dastanak_story