امشب، شبِ میلاد توست... شبی که خورشید از دلِ شب سر زد، سردی از میان رفت و دلِ من، صاحبِ فرشتهای بهنام «رحیمه» شد. دُردانهی نازنین! تو در بهار آمدی و بهار را بهاران کردی. همانگاه که درختان جان گرفتند، شکوفهها لبخند زدند و زمین بوسهبارانِ آسمان شد... تو آمدی و با آمدنت لبخند را به لبها، آرامش را به دلها و عشق را به قلبها بخشیدی. عزیزِ مهربان! من آمدنت را با راغی از لاله و آسمانی از مهر، جشن میگیرم. با دلی پُر از لبخند و دامنی پُر از محبت، به پیشواز تو میآیم.