عاشق بودم…
من اهل عشق و وفا بودم،
ناآشنا با فریب،
ساده، صادق
و بیخبر از جهان بازیها بودم.
جفا دیدم؛ اما
از که؟
چرا؟
نکند بیکس بودم؟
نه!
تو را داشتم.
یا شاید گناهِ من،
دل بستن بود؟
عاشق شدن؟
اگر گناه است،
پس من مقصرم
که قلبم را بیچشمداشت،
به تو سپردم.
چرا آشیانهام را
با گلهای بهاری پر نکردی؟
چرا آغوشم را
بیمحبت گذاشتی؟
چرا منِ دلسپرده را
در بند شکستی؟
چرا چشمان آهویت را
به دیگری هدیه کردی،
وقتی من با نگاهت
به بهار عمرم رسیده بودم
و تو مرا به خزان کشاندی.
اگر باران
از پشت پنجرهی دلتنگیام ببارد،
چه کسی موهایم را
با مهربانی شانه خواهد زد؟
اگر دستانم
از سرمای نبودنت بلرزد،
کدام آغوش،
گرمش خواهد کرد؟
قلبم را
به آتش کشیدی،
بیآنکه حتی نگاه کنی…
ظالم بودم؟
نه!
فقط عاشق بودم!
#سپید
#ساغرلقا شیرزاد