_ خیال خاموشی داشتم در گهوارهای که هر چه بیشتر تکان میخورد کمتر میخوابید
اگر فرضها و محالها را قنداق کرده بودی اجباری نبود به همسرایی با لبهای بیتکلم
قار قار خبر خوش ! چه کار داری به صدا که جنازه باید شد روی دست شب درحرمسرای تو کنار به کنار دوشیزه های پاره پاره !
با تکانهای مهیب دستمال صلح را روی سالهای کودکی ام بینداز من از گیسوانم ترس را بریده بودم گرسنه اما نه بی حیا هنوز هم هوا توفانیست !
کیش کیش آیا من سگ شیرخوارهی توام ! صدای کلاغ خواب از سرم پرانده ست یا تو پیشگوی نگاههای دوری ! که کلاغ تسبیح به تسبیح ذکر حادثه میگوید اصلا خودت بگو : ما ذکر کدام حادثه ایم که پرت شدهایم در بوسهها و تکانها !
خنده میجهد و کفر گویان، عطر سالهای نرفته را از لای دندانها دود میکند تو فقط نگاه شدهای بر گهوارهی واژگون و صورت زمین خوردهی من !
میشنوم قار قار دسته جمعی کلاغ ها را که مرگم را به تعویق می اندازند!