Your trial period has ended!
For full access to functionality, please pay for a premium subscription
Message
رمان #نفسم_رفت
قسمت هفتادم


اینبار جا خالی داد و گلوله برفی بجای خودش به وحید خورد دلم خنک شد اونم همدستش بود خم شدم و یکی دیگه درست کردم برفها دست نخورده و سست بودن و همین کارم رو راحت میکرد گوله برفی بعدی به سمت وحید پرت کردم اما اون برخلاف برادرش بجای فرار خم شد و مشتی برف به سمتم پرت کرد و بجای دور شدن ازم بیشتر بهم نزدیک میشد تا هدف گیریش بهتر باشه آها به این میگن دشمن سرسخت نه اون ترسوی فراری خم شدم

و بزرگترین گوله برفی درست کردم و سمتش پرت کردم هدف گیریم وسط سرش بود اما همون لحظه اون قد صاف کرد و گوله دقیقا وسط دماغش فرود اومد زدم زیر خنده و با ذوق دستامو به هم کوبیدم
-   جونمی به این هدف گیری
مشتی برف دقیقا روی یقه لباسم نشست و از زیر شالم نفوذ کرد سریع لباسم از خودم دور کردم و جیغ زدم
-   روانی یخ کردم
یه گلوله دیگه از اون سمت به پهلوم خورد به سمتش نگاه کردم . نخیر انگار این ترسوی فراری هم دم در آورده بود حالا جفتشون به اندازه ای نزدیک بودن که نیاز به درست کردن گلوله نباشه دستم زیر برف کردم و مثل آب بازی به سمتش مشت مشت برف پرتاب میکردم درد نداشت اما سرما که میخوردن نوید برای فرار از شر بارون برفی که به سمتش سرازیر میکردم ازم دور شد اما برادرش برخلاف اون بهم نزدیک تر شد وبا یه حرکت انداختم روی زمین و روی پاهام نشس و شروع کرد مشت مشت برف به سر و بدنم پرت کرد منم بی دفاع جیغ میزدم و سعی میکردم از دستش فرار کنم
-   نکن روانی .. یخ کردم . نکن
دستام بالا آوردم و سپر صورتم کردم تا حداقل سرمای برف روی صورت یخ زده ام نشینه با یه دست دستم و گرفت و پایین کشید قبل از اینکه دست دیگه اش مشتی برف به صورتم بماله  تموم زورم جمع کردم و دستش رو که تو دستام بود و پیچوندم و خمش کردم و از روی خودم انداختمش اونور و خودم روی قفسه سینه اش نشستم حالا اون روی برفا بود و من روی سینه اش نشسته بودم خم شدم تا از زیر بدنش مشتم رو پر از برف کنم که دستم رو گرفت و کشید و روی سینه اش افتادم جیغ از ترس من با خنده شادمانه از پیروزی اون هم زمان شد بین خنده خوشحال گفت:
-   دیدی گیرت انداختم؟
سرم بلند کردم تا جوابش بدم که ناخوداگاه بدون منظور لبم روی لبهاش کشیده شد انگار برق گرفتم بدون اینکه متوجه باشم کجا نشسته ام روی سینه اش سیخ نشستم اون بیچاره که هنگ کرده بود اصلا تکون نمیخورد و همینجوری گنگ به من نگاه میکرد تازه متوجه شدم کجا هستم بنابراین خیلی سریع از روی سینه اش بلند شدم و کنارش سرپا ایستادم اما اون هنوز پخش زمین به من خیره بود کمی به چشمهاش که هنوزم خیره مونده بود نگاه کردم و بدون فکر کردن به واکنشم به سمت در ساختمون دوییدم تا فقط از اون همه حس خواستن فرار کنم
***
به برگه های سوال دانشجو ها که برای رفع اشکال به دستم داده بودن تا حل کنم نگاه کردم اکثر سوالات از بخش پانچوان بود و فقط یکی دو تا از سوالات رو از مک کیب داده بودن در حالی که پانزده نمره از امتحان مک کیب بود سوالا رو کنار گذاشتم و از جا بلند شدم
-   انتخاب با شما . تا قبل از شروع امتحان سوالات تون رو حل کنم یا بخش هایی که فکر میکنم مهم تره رو توضیح مجدد بدم؟
فکر کنم به اندازه کافی منظورم واضح بود که یعنی سوالات  بیخودتون بیشتر براتون جالبه یا اینکه میخوایید نکات امتحانی براتون بگم و فکر کنم جواب همون قدر واضح بود که منظور سوالم بود. مسلما کسی نمیخواست وقت با ارزش قبل امتحانش رو برای سوالای بیخود حل کردن بذاره
ماژیک رو برداشتم و هم زمان با نوشتن شروع به توضیح دادن کردم
روش مک کیب برای تعیین تعداد سینی های برج جدا کننده استفاده میشه بر حسب جزء مولی خوراک و محصول بالا و پایین برج تعیین میشه و به طور کل به سه نوع میشه ازش سوال طرح کرد یکی اینکه جزء مولی و مقدار خوراک رو بدن و دبی ریبویلر و کندانسور رو بخوان و یا اینکه ..

ادامه دارد...


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
04/26/2025, 12:20
t.me/negareshe10/12898
Similar message chronology:
Newest first
Similar messages not found