#خاطرهنگاری
(آری اینچنین بود اخوان)
در سال چهل و یک می خواستم کتابی از اشعار خودم چاپ کنم. خانه اخوان به خانه من نزدیک بود گاه او می آمد و گاه من به سراغش می رفتم اگر شعر تازه ای گفته بودیم می خواند و می خواندیم. شبی شعر میخانه خود را می خواندم به این بیت رسیدم که:
راز دل گفتن مستان شب یلدا خواهد
یک شب متصلی از همه شبها خواهد
از کلمه متصل خوشم نیامد خاصه که "یاء" حشو هم داشت... در اندیشه واژه فارسی بودم اخوان پرسید: چیه؟ اشکال را گفتم. اخوان گفت: با هم فکر می کنیم شاید کاری کردیم. یکی دو ساعت مغزهامان را به کار انداختیم نتوانستیم کلمه مناسبی پیدا کنیم. همین که منصرف شدیم ناگهان کلمه "پیوسته" در مغز من جای گرفت و بیت به این صورت درآمد:
راز دل گفتن مستان شب یلدا خواهد
بلکه پیوسته شبی از همه شبها خواهد
و در نتیجه کلمه حرامزاده متصل از میان برداشته شد، اخوان مثل اینکه دنیا را به او داده اند از جا پرید و هی چپ و راست مرا می بوسید و تکرار می کرد آفرین، جانم عماد، این چنین بود اخوان.
"با اخوان"
مقاله ای از: #عمادخراسانی
کتاب: همراه_آن_لحظه_های_گریزان
نقد، تفسیر، شعر و خاطراتی درباره زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث (م.امید)
🪷🪷
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─