تصور خداوند از لحاظ عقلی محال است،
و به همین دلیل است که عقل به انکار او برمی خیزد. یا نظام های عقلی بی پایهای را دربارة او می آفریند،
که از انکار صرف خطرناکتر است.
ذهن فقط در دایرة شناخته ها کار می کند؛
ذهن نمی تواند از دنیای شناخته ها فراتر برود.
از نظر ذهن، ناشناخته وجود ندارد.
عطار می گوید: تو دربارة خویشتن راستینت در اینجا و در این مرتبه، چیزی نمی دانی.
تو همچون مومی، در کندوی عسل
موم دربارة آتش و آب شدن چه می داند؟
اما وقتی که موم به مرتبة شمع مومی می رسد
و نور می افشاند،
آنگاه هم آتش را می شناسد، هم آب شدن را
روز عطار گرامی باد