میخواهم نزد خدا دعا کنم. لطفاً راهش را به من آموزش دهید.
خدا را زحمت نده، او مشکلات خودش را دارد. آیا نمیبینی که هرچه او خلق میکند میمیرد؟! مشکلاتت را نزد خودت نگه دار
چرا انسان باید نزد خدا دعا کند؟
خدا نیازی به دعای شما ندارد. شاید تو به آن دعاها نیاز داشته باشی، ولی آنها چیزی جز بهزبان آوردن خواستهها و طلبکاریها و شکایتهای تو نیستند. این کاری است که مردم به نام دعا انجام میدهند:
شکایت و شکایت و شکایت و میگویند، “اوضاع نباید چنین باشد!” سعی دارند به خدا کمک کنند که قدری عاقلتر باشد!
نه، نیازی به دعا نیست، آنچه نیاز هست، مراقبه است. مراقبه ربطی به خدا ندارد. مراقبه تو را متحول میسازد؛ خدا را به میان نمیآورد
و تو ابداً خدا را نمیشناسی ـــ چگونه نزد چیزی ناشناس، X, Y, Z دعا خواهی کرد؟
با چه زبانی نزد او دعا میکنی؟ تو ابداً او را نمیشناسی
و مردمانی هستند که میگویند:
“با دعاکردن به شناخت خدا خواهید رسید!” ولی پیشنیاز و پیشفرض دعا این است که او را شناخته باشی، فقط آنوقت میتوانی دعا کنی. باید خدا را بشناسی فقط آنوقت است که میتوانی عاشق او باشی
چطور میتوانی خدایی را که نمیشناسی دوست بداری؟ این دعای تو چیزی تشریفاتی خواهد بود؛ چیزی جز یک کلام مبتذل و ارزان نخواهد بود.
مراقبه بُعدی کاملاً متفاوت است. کبیر مراقبه را توصیه خواهد کرد. بودا مراقبه را توصیه کرده، من مراقبه را پیشنهاد میدهم
مراقبه رویکردی متفاوت دارد ـــ هیچ ربطی به خدا ندارد، ربطی به تو و ذهن تو دارد
مراقبه باید در درون تو یک سکوت، سکوتی عمیق و تمام ایجاد کند. در آن سکوت است که شروع میکنی به احساس حضور خداوند.
نیایش پیامدی از مراقبهی واقعی است. فقط یک مراقبهکننده میتواند دعا کند ـــ زیرا او میشناسد، احساس میکند، زیرا اکنون حضور خداوند فقط یک استدلال منطقی نیست، بلکه یک تجربه است، چیزی که زندگی شده است. و آنوقت دعا دیگر یک شکایت نیست. آنگاه دعا یک تسلیم است، عشق خالص است ـــ هیچ خواستهای به آن وصل نیست، هیچ شرطی ندارد. فقط یک سپاسگزاری محض است.
بگذار دعا بعد از مراقبه بیاید. مراقبه کن. مراقبه قلب تو را آماده میکند، تو را پاکسازی میکند. تو را از افکارت پاک میکند، تمامی آشغالهایی را که در طول اعصار و زندگانیها در سرت حمل میکردی را بیرون خواهد ریخت؛ فضایی را برای نیایش در تو ایجاد خواهد کرد. مراقبه مانند آمادهسازی زمین است برای باغی از گلهای سرخ: نیایش مانند یک گل سرخ است. نخست باید زمین را آماده کنی ـــ باید علفهای هرزه را بیرون بیاوری، خاک را عوض کنی، باید تمام سنگها را دور بریزی.
مراقبه بستری از گلهای سرخ را آماده میکند. و فقط در یک زمین آماده است که میتوانی بوتههای گلسرخ را بکاری. وگرنه علف های هرزه تمام آن خاک را اِشغال کرده و گلهای سرخ تو بسیار ضعیف و ناتوان خواهند بود. و اگر در آن خاک سنگهایی وجود داشته باشند، رشد گلها متوقف خواهد شد.
نخست زمین را آماده کن، آنگاه نیایش خودش اتفاق خواهد افتاد
نیایش چیزی نیست که تو بتوانی انجامش دهی. مراقبه را میتوانی انجام دهی، زیرا کاری است که با ذهن خود میکنی ـــ ذهن تو است و میتوانی کاری با آن بکنی
نیایش به خداوند مربوط میشود. خداوند در فراسو و دوردستها قرار دارد، انسان نمیداند کجا هست. آدرس او چیست؟ نام او چیست؟ آن دعا را کجا میفرستی؟ پس میتوانی پیوسته نزد آسمان خالی دعا کنی و در عمق درونت میدانی که تمامش بیهوده است: “ولی شاید…. شاید کار کند…. شاید کار نکند… ولی هزینهای ندارد…” پس فرد به دعاکردن ادامه میدهد!
نخست خودت را در مراقبه آماده کن. مراقبه یعنی یک سکوت بدون فکر، یک هشیاری بدون افکار؛ آرامش. وقتی آن آرامش وجود داشته باشد، یک روز نیایش بیرون میزند:
فقط میبینی که غنچهای در وجودت باز میشود، قلبت یک گل میشود و عطر خوشایندی تو را فراگرفته است. آن عطر همان نیایش است. تعظیم میکنی. اینک خداوند دیگر در دوردست ها نیست؛ بسیار نزدیک است ـــ تو با این شکوفایی خود به او متصل شدهای.
دعاهایی که بدون مراقبه باشند، تشریفاتی و احمقانه هستند. نیایش بدون مراقبه بیمعنی است.
من مراقبه را به شما آموزش میدهم. و نیایش را نمیتوان آموزش داد. وقتی مراقبه رخ بدهد، یک روز با نیایش برخورد میکنی،
نیایش بیتلاش رخ میدهد
دعا را فراموش کن و خدا را فراموش کن: نخست باید بسیار روی خودت کار کنی. مطلقاً مراقب یک چیز باشد: چگونه ذهن را بیندازی. تمام کار تو همین انداختنِ ذهن است ـــ دعا خودش برمیخیزد. نیایش پاداشی برای مراقبه است؛ پیامد آن است.
دعای واقعی وقتی است که خداوند با تو صحبت میکند
دعای غیرواقعی وقتی است که تو با خداوند صحبت میکنی