سیذارتا (۱۷۸)
🌿🌸🌿🌸🌿
«کریشنا» و «آگنى»را در آنجا یافت.
دید همه این اشکال و چهرهها با هزاران رشته به یکدیگر مربوط هستند و به یکدیگر کمک کرده و یکدیگر را دوست داشته یا از هم نفرت نموده و از بین مىروند و بار دیگر به دنیا مىآیند.
هر یک از آنها چیزى فانى و شهوانى و نمونه دردناکى از چیزهاى گذرنده بودند. امّا هیچ یک از آنها فانى نمىشدند، آنها فقط تغییر مىیافتند، بار دیگر به دنیا باز مىگشتند، چهره جدیدى برمىگزیدند، و آنچه که مابین یک صورت و صورت دیگر قرار گرفته بود فقط زمان بود، همه این حدود و اشکال باقىمانده، جریان پیدا کرده، تولید مثل کرده، شناورى نموده و از کنار یکدیگر گذشته و برروى همه آنها چیزى نازک غیرحقیقى و در عین حال موجود که چون پردهاى از یخ و یا چون پوست صدف و یا حجابى از آب شفاف قرار گرفته بود، و این حجاب شفاف چهره متبسم و خندان سیذارتا بود که در آن لحظه گوویندا با لبان خود آن را لمس کرد.
و گوویندا دید که این تبسم حجاب مانند، این تبسم وحدانیت براشکال گذرنده، این تبسم که برهزاران مرگ و پیدایى قرار داشت، این تبسم سیذارتا، کاملاً شبیه تبسم هزارگونه گوتاما است و به همان اندازه آرام، ظریف، غیرقابل نفوذ، رعنا، و شاید مسخرهآمیز و دانشمندانه که وى صدها بار آن را با بیم و احترام مشاهده کرده بود.
گوویندا مىدانست که آن یگانه اعظم نیز بدین گونه تبسم مىکرد.
ادامه دارد...
@yogitation