چند سال پيش هنگام اهدا جايزه نوبل به يک خانم،
او پشت تريبون فقط يک جمله بسيار کوتاه گفت:
"Thanks charls" از چارلز ممنونم.
هيچکس منظور وي را متوجه نشد. و در همه اذهان فقط يک سؤال بود:
چارلز کيست؟
مگر چقدر به اين زن کمک کرده که بابت دريافت نوبل فقط از او تشکر کرده و نامش را ميآورد؟
مدتي بعد اپرا وينفري ميزبان وي در اپراشو بود و از وي خواست
منظورش را از بيان اين جمله بگويد و چارلز را به جهانيان معرفي کند.
پاسخ تکانهنده بود و حيرتانگيز.
وي با لبخندي گفت: سالها پيش من زني بودم که سواد دبيرستاني داشتم.
خانهدار، معتاد و مادر ۳ کودک که هر ۳ کمتر از ۷ سال سن داشتند...
همسرم هم الکلی و بسيار خیانتکار بود و جلوی چشم بچههایم مواد مصرف میکرد و ...
و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضي نميکردم بلکه همپاي او و دوستانش ميشدم.
از فرزندانم به قدري غافل بودم که اگر دلسوزي همسايهها نبود هيچکدام زنده نميماندند.
تا اينکه...
يک روز همسرم مرا ترک کرد. بي هيچ توضيحي. و من تا امروز نميدانم که کجا رفت و چرا.
ولي يک واقعيت عريان جلوي چشمم بود. من زني بودم که هنوز ۳۰ سالم نشده بود.
الکلی و معتاد به مواد بودم.
3 فرزند و يک خانه اجارهاي داشتم و هيچ توانايي براي اداره زندگي نداشتم.
روزها گذشت تا اينکه به خاطر نداشتن پول کافي مجبور به ترک الکل و
شرکت در یک گروهدرمانی شدم و در کمال تعجب ديدم چقدر حالم بهتر است.
به مرور کاري کوچک پيدا کرده و خودم زندگي خود و بچههايم را اداره کردم.
بچهها به شدت احساس خوشبختي ميکردند و من تازه ميفهميدم درحقِ آنها چه ظلمي کردهام.
وقتي ديدم بچههايم با چه لذتي درس ميخوانند و با من همکاري ميکنند
تا مبادا روزهاي سياه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و ...
امروز نوبل در دستان من است.
همان دستاني که روزگاري نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت
و هرگز نوازشي نثار کودکانش نکرد.
اگر همسرم مرا ترک نميکرد هرگز به توانايي هايم پي نميبردم.
چون من ذاتاً انساني تنبل و وابسته بودم.
اپرا پرسيد: پس چارلز کي وارد زندگيات شد و چگونه کمکت کرد؟
زن پاسخ داد: چارلز همسر من بود.
این ما هستیم که نقش ورقهای دستمان را تعیین میکنیم.
به راحتی میتوان برندهی بازی زندگی بود
و میتوان بازندهی بازی بود.
#داستانک
💠
@dastanak_story