چند درخت را سر بریدهاند تا پنجرهها هویت درهای بسته بگیرند مگر گوشها صدای چشمهایم را نمیبینند من از بازسازی خاطرات خستهام در اردیبهشت بیا و تمام گندمزار را دعوت بگیر تا خورشید شاهد شود یک به یک بال بازگشت را بر نگاه پرستوها بخواند بیا و با خاطرهسازیهای جدید دستها را مبتلا کن تا کوچهها در جریانی جاری از آواز خوشبختی خنده را به وجد بر زبان نیلبکها بیندازند حالا ببین کلبهی من آغوش دلدادگی را در پرواز فیروزهها میبیند...