میخواهم عبور کنم
گرچه همچون گنجشکی بال شکسته که در جوی افتاده و گرفتار شده است.
میخواهم سفر کنم
گرچه به تنهایی غریبی در بیابان که از کاروان عقب افتاده باشد
میخواهم گذر کنم
گرچه مثل کندی زمان در تلخترین لحظههای زندگی از راهبند تجربه بگذرم
میخواهم جاری باشم
گرچه به سرنوشت آبراهی که سرانجام به انسداد خواهد رسید
مثل یک یاس رونده
مثل پرواز پرنده
مثل یک سار مهاجر
مثل احساس مسافر
مثل سهراب سپهری:
« باید امشب چمدانی که به اندازهی پیراهن تنهایی من جادارد بردارم از اینجا بروم »
« باید امشب بروم »
میخواهم آزاد باشم
گرچه حتی همچون رودخانهای که از بیراهه به دریا میرسد،
شاد و آزاد و دلانگیز و روان
« میتوانم بروم »
✍#نایاش
╭☆•┅┅┅•─────┅•┅•☆╮
�
�@Official_zamharir🦋
╰☆•┅┅•─────┅┅•┅•☆╯