ایستادهام
پشت پنجرهای که باران، تنهاییام را خیس میکند
در اتاقی که خودش را در کنج افکارم جمع کرده
با صدای قلقلِ سماوری
که منتظر مهمانیست
مهمانی که سالهاست در راه است
سالها، یا شاید قرنها
هزاران، یا شاید میلیونها چشم
منتظر آمدنشاند.
بگذار بنشینم
لم بدهم
در شکی که آرام آرام،
جوانهی آمدن را در دل کاشته است...
بگذار لم بدهم...
#حمید_حسینی
┄✨❊🌼❊✨┄