Your trial period has ended!
For full access to functionality, please pay for a premium subscription
Message
با پاشیده شدن اب یخ روی صورتم هوشیار شدم.از درد طاقت فرسای سلول به سلول بدنم نالیدم ساعت هابود دودستم به سقف بسته بود و دیگر حسش نمیکردم:

_فکرشم نمیکردم انقد سگ جون باشی دخترجون
دود سیگارش را در صورتم خالی کرد که صورتم جمع شد،شروع کرد دورم چرخیدن..

_ببین عزیزم من خیلی ادم صبوری نیستم داری حوصلمو سر میبری

سرش را نزدیک گوشم اوردو‌ترسناک پچ زد:

_اطلاعاتی که خواستم و میدی یا همین الان جلو چشت عشقتو با یه تیرخلاص کنم؟هوم؟
_دست از پاخطا کنی دیگ محاله به اطلاعاتی که میخوای برسی

پوزخندی زد و دستور شلیک را به نوچه هایش دادبا سری دوران افتاده خیره اسلحه ای که به سمت اون نیمه جان نشانه رفته بود شدم که ناگهان.....

https://t.me/+083n_2NdIeBkZjNk
22
04/06/2025, 17:30
t.me/sonnatha_va_doroogh_ha/670
Similar message chronology:
Newest first
Similar messages not found