«آرزو دارم یک بار دیگر سر کلاس بروم و ضمن درس دادن بمیرم. آن همه دست که هر چه می گویی می نویسند. آن همه چشم که به آدم دوخته شده، آن همه گوش_چشم ها و گوش ها و دستهای نوجوان و جوان_و بعدها این چشمها و گوشها و دستهای پیر می شوند، اما شاید خاطرۀ تو در ذهن آنها بماند و گاه گداری برای بچه ها و نوه هایشان بازگو کنند و آدم اگر هم دیگر نباشد، در یاد و ذکر آنها به زندگی اش ادامه می دهد.»