Message
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم

زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود

مردی را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است


آتش در نیستان

شاعر حضرت #مجذوبعلی شاه تبریزی
By continuing to use our service, you agree to the use of cookies.
To find out more about how we use cookies, please review our Privacy Policy