Your trial period has ended!
For full access to functionality, please pay for a premium subscription
Message
7
524
#حکایت_ملانصرالدین

ملانصرالدین ده راس خر داشت که آنها را بسیار عزیز می داشت روزی سوار بر یکی از آنها شد تا همه را برای چرا و خوردن علفهای تازه به دشت ببرد .وقتی که بر روی خر نشست شروع کرد به شمردن خرها
یک دو سه ....نه
نه خر را شمرد خری را که خودش روی آن نشسته بود به حساب نمی آورد دوباره شمرد .بازهم یک خر کم بود.از خر پیاده شد و روی سنگی بلند ایستاد و شمرد. خرها ده راس بودند.
باز هم سوار خر شد تا راه بیفتد . ولی پیش خود گفت:شاید اشتباه کرده باشم .دوباره شمرد.اینبار نه خر بودند .با تعجب گفت:عجیب است وقتی سوار می شوم نه خر هستند و وقتی پیاده می شوم ده خر؟!
بعدخنده ای زیرکانه کرد و از خر پیاده شد و گفت :اصلا پیاده می روم خرسواری به گم شدن یک خر نمی ارزد.!!!😂

(シ)
<) )☞🌈@kafeh_sher
_//
04/19/2025, 00:11
t.me/kafeh_sher/12961
Similar message chronology:
Newest first
Similar messages not found