ساختن یه زندگی خوب 💟
داستان ترانه«۱۶۷»
با مظلومیت نگاه کردم و لب زدم
هوشنگ همین چند وقت پیش کلی هزینه کردی برام ماشین خریدی
نمیخوام دوباره کلی هزینه کنی
فکر نکنم دیگه این اتفاق بیفته
منم بیشتر مواظب خودم هستم
این کار اصلا لازم نیست😏
تند تند سری تکون داد و گفت:
نه نه
من اصلا نمیتونم اجازه بدم که
تو حتی یک شب تو این خونه تنها بمونی
من دق میکنم.
تو بیت کوین هم سرمایه گذاری کردم
چند وقت دیگه میترکونه
اصلا نگران پول و اینا نباش
از وقتی تو اومدی تو زندگی من با خودت خیر و برکت و آرامش اوردی
من زندگیمو به پات میریزم
تا یک لحظه نبینم غم تورو!😍
از جا بلند شدم و بغلش کردم
سعی کردم که نشون بدم تو بغلش آروم میشم
اونشب با نوازشهاش خوابم برد
و حدودا یکی دو ساعت بعد از خواب بیدار شدم
هنوز هوا تاریک بود و هوشنگ هم کنار گوشم خر و پف میکرد😴
@kodaknojavan🌿🌷