Your trial period has ended!
For full access to functionality, please pay for a premium subscription
Message
دوره جدیدی از زندگیم

جاااانم گریه نکن منم !
با دیدن هوشنگ گریه هام شدیدتر شد
و بی معطلی دویدم سمتش خودمو انداختم تو ب‌غ‌ل‌ش
و تا میتونستم گریه کردم 😭

هوشنگ از ترس دستاش می‌لرزید
صورتش به کبودی میزد و رگ گردنش باد کرده بود

منو رو مبل نشوند و سریع آب قند درست کرد
و کنار لبام گذاشت
منم به زور یه کمی آب رو خوردم .
تا حالم جا بیاد

هوشنگ مدام نفسهای عمیق میکشید
و به بهم ریختگی های راهرو نگاه میکرد که

ناگهان اومد کنارم نشست
و لب زد

مگه من مرده باشم که به همچین آش‌غ‌ال‌هایی بخوان بیان‌و اذیتت کنن
ادامه داره...



@kodaknojavan🌿🌷
04/21/2025, 00:32
t.me/kodaknojavan/85792
Similar message chronology:
Newest first
Similar messages not found