به گمانم، یک سالِ از نوشتن‌اش گذشت...!🙃☃️💙

🌙🫧
آن صاعقه‌ای در میان دلِ ماه...
دوباره این‌جاست!
بگذار همه بدانند ماهِ من برگشته است.

✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

در آخر گفت:
«چون مسافرِ گذشتم؛ با این خیال که فراموش خواهی شد.
باز چون محو جمالت گشتم، مترسکِ شدم!»
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

اندوهت را در آغوشِ خویش دفن کن . .🌱🕊️

@Bano_Kahkashan

حضور تو را می‌توان این چنین گفت:
همان اتفاقِ غیر منتظره‌ای که روحِ متلاطم
مرا بیشتر از قبل دگرگون ساخت؛
اما سرانجام مرا به رکود وا داشت.
حالا من همان دخترِ فارغ‌البال،
با بودن در کنار تو هستم و
چه خوب است این اتفاق!
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

برای امسال فقط خودم، آرامش و لب‌خند...
زاد روزم فرخ باد!✨💙
#بانو_کهکشان

ما به هر آیینه‌ای محوِ تماشای خودیم!🌱

@Bano_Kahkashan

می‌پندارید بیشتر به کدام کلمه‌ی صدق می‌کند؟😐💙😁

اما سوزنده بود، چون آتشِ که نیاز به هیزم نداشت؛ مگر‌ درون آدمی را ویران می‌کرد.
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

روزت مبارک؛ شیر دخت افغان زمین!☺️💙

@Bano_Kahkashan

اما گاه گاهي بنویسیم نه؟!🫠💙

بسان آواره‌های مفلوک زده و با همان چهره‌های خوف‌آور خویش همان‌ها که دنبال بهانه برای بلعیدن هم‌دیگر اند، این‌جا حضور دارند.
این‌جا چه مکانِ خوف‌آورِ است، نه؟
برایش جهنم دوم خطاب نمودند، سرزمین مملو از اندوهِ بی‌پایان و هیچ یک سعی ندارد تا از آن رهايي یابد.
نه شعفِ این‌جاست و نه هم شعورِ، هرچه بیشتر می‌گذرد بیشتر به یغما کشانیده می‌شوند.
نفرین گویم آیا؟!
بر همان حاکمانِ که عدالت را به چشم می‌کشانند؛ اما ساکنین آن‌جا دارند از ناداری و فقر جهان را وداع می‌گویند.
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

بسان کبوتری رها باش دختر؛ چه دانی سرانجام‌ات چیست.
زندگی که فقط در انزوا خلاصه شدن نیست، آن‌چه که پنداری آئینه دیروز و بازتاب امروز توست.
شاد بمان بانوی سرزمین‌ام این دنیا برای تو نیاز دارد!
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

#تک_خط 🪐✨

در گوشه‌ای خیال هنوز یادت جاویدان است‌.
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

You can not always wait for the perfect time; Sometimes you must dare to jump. 👀🫰🏻💙

#kahkashan

دیگر نه عرشِ باقی‌ست و نه افلاکِ،
این‌جا مبدل شده است به همان سرزمین مسکوت شده و تو برخیز و حاشا کن!
✍🏻 #بانو_کهکشان

@kahkashan_dastan

🫧🌙
_ دوباره برایش غزل سرودي؟
+ بلی، سرودم
_ خسته که نشدی؟!
+ مگر می‌شود خسته شد؟
او برای من هم‌چون غزلِ اجمال
می‌کند و من دوست دارم قائم شدن
میان همان واژه‌های نامانوس را.‌..

✍🏻 #بانو_کهکشان

2/AuG/2024
9:30 P.M

💌
#عصیانگر
#نویسنده_بانو_کهکشان

پیشگفتار:
تا حالا شده است سفر نمایی به دور دست‌ها؟!
سرزمینِ مملو از خاطرات تلخ و شیرین؛ همان‌جا که این عشق شکل خواهد گرفت؟
آن‌که با یاد همان خاطرات‌اش تو را به دنیایی دیگرِ خواهد برد، آن‌جا که فقط ثریا باشد و ماه‌نور...
همان دو دختر مغرور و سرکش آن‌که در عصیانگر بودن خویش هیچ احدِ نمی‌تواند سخنِ گوید.
در کنارش داستانِ دو شیرمردِ که می‌سوزند و سعی دارند تا آن دو عصیانگر را رام‌ خویش نمایند.
مگر ممکن است این؛ مگر می‌شود؟!
آن دو خیلی سرکش اند یکی در میان انبوهِ از کلماتِ گم‌گشته‌‌ای آن دفترچه‌ای خاطرات و دیگرِ نیز حکایت‌گر آن داستان...
این‌جا دنیایی دیگرِ از عشق را به چالش خواهد کشید؛ آن‌جا که ماه‌نور حکایت‌ خواهد نمود و تو خواهی خواند هریک از سطرهای همان داستان چهار شخصیت ناهمگون و خواهی دانست این عصیانگر بودن یعنی چه؟!
#بانو_کهکشان

مدت‌هاست نوشته‌های که می‌نویسم نصفه می‌ماند؛ کتاب‌های که می‌خوانم، افکارم را خسته می‌سازد.
نفسِ سر کشیده و چشمانم را می‌بندم، انگار که نه انگار نفس کم آورده‌ام...
جالب این‌جاست؛ یک چیزی در وجودم کم آورده‌ و از جا افتاده است.
یادم رفت نه؟!
من تظاهر کردم که درد ندارد و اما سلول، سلول بدنم را در خود بلعید.
درد است؛ اما نمی‌دانم چگونه دردیست!
✍🏻 #بانو_کهکشان

@Bano_Kahkashan

حرف بزنیم؛ قشنگ‌ترین حرفِ که تاحالا شنیدین و همیش به خاطر دارین چه بود؟!

https://t.me/SendHarfBot?start=61a07d0f446d

اما چه قشنگ بیان کرده؛ موافقید؟!🫢😍

‏نبرة صوتك ألذ شيء ممكن يلامس قلبي.

«لَحن صدایِ تو
شیرین‌ترین چیزیست
که می‌تواند قلبِ مرا لمس کند.»

#عربیات