چه زیبامیشود گاهی ، به شخصی مبتلا گشتن
برای "یک نفر " ماندن ، برای "یک نفر" مُردن
بشوراند ضمیر یاد ،" گُلی " در نقش یک بانی
دچارش باشی و حتما ، همیشه ، تا ابد بودن
حریقی مبتلا باشی ، به چشم آشنای دوست
مهم اصلا نباشد که ، غم بیگانه را خوردن
صدایت او ، ذهنت او ، تمامِ سهمت او باشد
مثالِ عشق یک سرباز ؛ به مرز و باور و میهن
و آنچه عشق انگارند به طبعِ تیشهی فرهاد
شُکوهِ تلخِ شیرینش ،نه پتک و رعشهی آهن
کفایت میکند بودن ، برای هم اگر چه دور
همه جان در حصار او، نِهی بر مسلکش گردن
چه زیبامیشود گاهی، به شخصی مبتلا گشتن
برای "یک نفر" ماندن ، برای "یک نفر" مردن
فقط همین
@Harfe_Naw