توی آینه خودمو دیدم و شکلک درآوردم زدم زیر خنده، اونم از ته دل چقدر خنده به من میومد و بی خبر بودم. اصلا یادم رفته بود خندیدن رو. فهمیدم این دنیا حسودیش میشه به صورت گل انداخته ما، میخواد لج کنه؟ لج میکنم! از این به بعد برنامه همینه: قهقهه خندیدن🌱ᥫ᭡
و در نهایت، کلبهی ناتمام من، به شمعدانیهایی قرمز نیاز دارد, از جنس عشق و وفا، گلی که در دل بارانهای بیرحم، با گرمای محبت بروید و در زیر آسمان پر از تردید، همچنان سرشار از امید بماند...
ساعتهای منظمی برای کار و خوشگذرانی در نظر بگیر. هر روز را هم مفید و هم دلپذیر کن. و با به کارگیری درست زمان، ثابت کن که قدر آن را میدانی. آن وقت، جوانی برایت افسوسهای کمی خواهد داشت و زندگی به موفقیتی زیبا تبدیل خواهد شد.