ردت را ڪَرفتم به قله عشقت رسیدم !! خبرے نبود !! به انتظارت نشستهام از طلو؏ افتاب تا غروبش بلڪه آمدے !! لیوانی چاے مهمان عشقت شدم !! شیرین است اما درانتظارے تلخ !! #سین_برزگر
"چشمانت" آخرین چیزی است که از میراث عشق به جامانده است، " دوستت دارم " ای کسی که دریاهای جنوب را در چشمانش اندوخته، با من باش تا دریا به رنگ آبیاش بماند...!!
با تو بودن چقدر خوب است؛ و صدای تو وقتی میخوانیام، مثل عطر خاک باران خورده، مثل لمس دکمهی پیراهنت در تاریکی، مثل فکر بوسه ات، هوس انگیز..! با تو بودن چقدر خوب است، آنقدر که مسافر خواهم شد، اگر تمام جادهها.... به سوی تو یک طرفه باشد..!
از مرغان مهاجر نشانیام را پرسیدی قرارمان این بهار، خیابان خاطره، کوچه اردیبهشت پای شکوفههای گیلاس که سالها پیش ریشه دواندی درون نفسهایم... مطمینم نمیدانی..!! بوته شعرهایم در باغچه دوست داشتنت گل میدهد هر روز و به بار مینشیند گلهای پیراهنم آری سالهاستبا نفسهای تو زندهام...!!
قصد آن کعبه مرا بود و طلبِ وصل نگار، تا که این فاصلهها بشکند، از شوق وصال، زاهدی گفت: در این ره به مرادت نرسی! گفتمش: عشق "جنم میطلبد.. گرچه محال..!!
نگیر از من نگاهت را به قداست چشمانت پاره پارهی زورق شکستهی دل تا ابد و یک روز هر بار و به تکرار نبودنت را باران دلتنگی میبارند باز کن چتر آغوش را بر سر خمودهام بر آستانهی بِاشکوه مهرتان پیشکش کنم جان ناقابل را....
"دوستت دارم " چطور ثابت کنم..؟ که حضور تو در جهان مثل حضور آب و درختان است، تو گل آفتابگردانی، نخلستان و ترانهای که از تاریکی دل به دریا زده... وقتی کلمات ناتوانند، بگذار تو را با سکوت بگویم..!!
یک جا چمدان میبندند در بینهایت دلتنگی مثل کسی که فقط تنهاییاش را در چمدان جا میکند یک جا هم مثل شب چمدانش را میبندد اما می داند دستانش در دستان همراه همیشگیاش ماه است...
" پنجشنبهها " دلم بیقرار دلت میشود، شهر را میگردم، نگاهت را در نگاه عابران این شهر جستجو میکنم، نمیدانم..، تو عطر کدام گُل را همراه خود داری...؟ که وقتی باد به مشام میرساند مرا سربه هوا میکند..!!
آیا دوست داشتنم را از فراسویفاصلههااحساس میکنی؟ آنگاه که نسیمِ صبح، آهسته گونهات را میبوسد و عطرِ یاس برای در آغوش کشیدنت، از سرِ دیوار میگذرد....!!
میتابَد نور ماه از لایِ انگشتانم چکّه... چکّه میریزد و گونههای تاریک خاک را چه دلبرانه نوازش میکند، آهسته قدم میزنم و در امتداد مهتابیِ این دَشت قلم در دست و شوری به دل میسُرایم لالاییِ عشق را که آرام شوند پلکهای خستهام..!!
تلنگر میزند یاد تو بر دروازهی قلب پر از دردم و خوش مستانه میرقصد خیال آن نگاه گرم تو در سینهی سردم غمت چون شمع سوزان است منم پروانه سان گرد غمت آوازه خوان با عشق میگردم...
باور نداشتم که کسی بتواند شهری را بسازد و به آن آفتاب و دریا و تمدن ببخشد، دارم از یک شهر حرف میزنم " تو سرزمین منی " دستهایت، صدایت، من آنجا متولد شدهام و همان جا میمیرم...!!
مثل #احمدشاملو عاشق باش اونجا كه ميگه: آيدای خودم، آیدای احمد! شریک سرنوشت و رفیق راه من. در همهی چشم اندازاندیشه و خیال من، جز تصویر چشمهایِ زنده و عاشق خودت هیچ چیز نیست…!!
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانهی جانم گل یاد تو درخشید، باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید، تو، همه رازِ جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه محو تماشای نگاهت...!!
دلم تو را میخواهد آنقدر ناب، گرم، عزیز و مهربان که هیچ خواستنی جز خواستن تو، دلم را حتئ به اندازهی آستین پیراهنت نلرزاند مگر آغوشت، که شعبهی دیگر زندگیست...!
شوق دیدار توام هست چه باک به نشیب آمدم اینک ز فراز به تو نزدیکترم، میدانم یک دو روزی دیگر از همین شاخه لرزان حیات پرکشان سوی تو میآیم باز دوستت دارم بسیار هنوز...!!
تو را خواب دیدم چنان قطعهسنگی ز مرمر که در هم شکستی، به هم باز، بازآمدی و شکفتی به کامم مگر آرزویی فراتر ز یک تکه مرمر، بود جای دیگر..؟
تو را خواب دیدم که چون مشکی و عطر و عنبر چنان عطرافشان که تسنیم تو بر گرفته تمام وجودم و آیا ز بوی بهار و گل و صبح هست بهتر...؟!
هر صبح قبل از طلوع خورشید عطر یادت، تمامیت وجودم را لبریز میسازد.... و حس #دوستداشتنت بیشــتر از هر روز در من جاری میشود دلم پَر میکشد برای گرمی آغوشت برای نفسهايت، برای بودنت...!
‼️ کانالهایی vip با موضوعات آموزشی، پژوهشی ،زبان و ادبیات بهترین کانالها را برای شما عزیزان گلچین کردیم و کاملا رایگان در اختیار شما قرار داده ایم فقط کافیه جهت عضویت روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻
میتونی به سبک #آلبرکامو دلشو به دست بیاری اونجا که میگه :
برایم بنویس ؛ هروقت و هرچقدر که دوست داشتی ! تنهایم نگذار عزیزم ... آدم همیشه نیرومند نیست ؛ هر چقدر هم فکر کند تواناست ، ممکن است نتواند بر رنجهایش چیره شود ! وقتهایی که آدم خود را بیچارهترین حس میکند ، فقط نیروی عشق است که میتواند او را نجات دهد ...
کاش..! لبخندت انحصاری بود، "مالِ خودِ خودِ من " چالِ گونهات را به نامِ خودم ميزدم و تا آخرِ عمر روزی هزار بار برای نمايان شدنش دعا ميكردم، تمامِ كسانی را كه برايت ضعف ميكردند قتل عام ميكردم....!!
قسم میخورم و اعتراف میکنم...!! به #دوستداشتنش، و محکوم هستم به حبس ابد در قلبش، اما هیچ شاهدی برای اثباتش ندارم، جز کوچههای خلوت دلم؛ و چشمانی که در قلبم؛ آتش عشق را روشن کرد....!!
چه زیباست، چو خورشید، درافشان و درخشان ز آفاق پر از نور، جهان را خبر آریم . همانگونه که خورشید، بر اورنگ زر آید، خرد را بستاییم و بر اورنگ زر آریم. چه زیباست، اگر تیغ ببارند، جز از مهر نگوییم وگر تلخ بگویند، سخن از شکر آریم. بیایید، بیایید، ازین عالم تاریک دل افروزتر از صبح جهانی دگر آریم....!!
شب به گلستان تنها منتظرت بودم بادهی ناکامی در هجر تو پیمودم منتظرت بودم ، منتظرت بودم آن شب جانفرسا من بیتو نیاسودم وه که شدم پیر از غم، آن شب و فرسودم....
"شب بخیر " به چشمهایی که دوست داری و نمیبینی، شب بخیر به لبهایی که..... دوست داری و نمیبوسی، شب بخیر به اسمی که..... آواز دلخواهته و برات ممنوعه، و شب بخیر به تو، در شبی که تنهاییت سنگ شد بیخ گلو، و ابر شد در چشمات، و خط شد روی پیشونیت....
بهار خنده زد و ارغوان شِکُفت... در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر، دست از گمان بدار..! با مرگِ نحس پنجه میفکن..! بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار...!!
دیگر عادت کردهام دلتنگیهایم را با آستین پیراهنم پاک کنم..! خاطراتت را در کوچه خیابانهای بیانتها گم کنم... اما میدانی..؟ نمیدانم جای خالیت را چگونه در کدامین نیمکت تنهایی با خیالت پر کنم...!!
" معلم ریاضی نیستم" اما معادلهی...! #دوستداشتنت پیچیده است، وقتی هر بار انتگرال نگاه تورا... در منحنی عشقم محاسبه کردم دیدم فقط باتو میتوانم جذر نوازشهایت را با رادیکال بوسههایم به توان نفس کشیدن برسانم....!!
تو معلمِ من بودی..! تمامِ روزهایی که دوستت داشتم و تمامِ ثانیههایی که دوستم داشتی تمامِ لحظاتی که عاشقانه کنارم بودی و عاقلانه به من درسِ زیستن میدادی من تشنهی حرفهایِ شیرینِ تو بودم و تو داشتی از من آدمِ بهتری میساختی از میانِ صد و بیست و چهار هزار و یک پیامبر، تو عاشقترینشان بودی، و رسالت تو ؛ " تولدِ منی دیگر از من بود"
تشنهی آغوشم در طبیعت بکر اندامت تا پیچکی باشم بر شاخ وُ برگ تنت و با بوسه بر لبانت، علاقه و دوستداشتنم را بر گیسوانت سنجاق بزنم اجازه هست تمام عمر در آغوشت استراحت کنم...؟
تو را.... به وسعتِ گلها میان باغ بهار به سرخرنگی گلبرگهای دیوانه هزار طرح پَرِ پُرشکوهِ پروانه به رنگ رنگِ کمینکرده در کمانِ زمین به فصلِ مستیِ انگورهای میخانه در امتداد جنونِ سماعِ پیمانه به بیکرانگی عشق " دوستت دارم..ℒℴνℯ"
" بوسیدنت" عبادتی واجب است که من عمدا، گاهی ترکش میکنم، کفارهاش را بگو: سنگین باشد لطفا...! هر بوسهی جا افتاده، مثلا ــ هزار آغوش..! ــ هزار بوسه..! من اصلا قرار است، به تو ایمان بیاورم، من مومنم به کفری که... به بوسهی تو ختم شود...!!
با یه فولدر همهچیزو داری! همه این کانالها گلچینشدهان تا روزانه فقط چند دقیقه وقت بذاری و کلی پیشرفت و آرامش نصیبت شه. یک بار وارد شو، هر روز جلوتر برو!
در ورای هر شب شانه به شانهی ماه از لحظههای تکراری نداشتنت عبور میکنم، بیا تمنا را از نگاهم بخوان و به قلبت فرمان ماندن بده تا ستارهی زندگیام را از چشمهای تو بچینم..!!