.
اگر شبی
فانوس نفس های من خاموش شد،
اگر به خانه آشنایی
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
و عده ای به تو گفتند
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد
تو حرفشان را باور نکن
تمام این سال ها کنار من بودی
کنار دلتنگی دفاترم
در گلدان چینی اتاقم
در دلم…
تو با من نبودی و من با تو بودم
مگر نه که با هم بودن
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب
شعرهای نو سروده باران و دلتنگی را
برای تو خواندم
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب تو را
از آن سوی سکوت خواب هایم
شنیدم ...
دلنوشته...
شبتون۰بدورازدلتنگی
�
�@bnjbciu