🏆در جهانی که تولد با اختیار نیست،
مسئولیت والدین بینهایت است. (۵)
🟥بیایید یک پرسش ساده اما هولناک را صادقانه از خود بپرسیم:
آیا هرگز پدر و مادری را دیدهاید که واقعاً به خاطر خود فرزند، فرزنددار شده باشند؟
نه برای پر کردن خلأ زندگیشان، نه برای فرار از تنهایی، نه برای رضایت خانوادهها، نه برای حفظ زندگی زناشویی، نه برای اینکه «دیگران هم دارن»، نه برای اینکه کسی باشد که در پیری کمکشان کند…
آیا تا به حال پدر و مادری را دیدهاید که با فهم عمیق از مسئولیت انسانی، از آمادگی روانی، از بلوغ معنوی و اخلاقی، با آگاهی از سختیهای جهان، آگاهانه تصمیم گرفته باشند که: «ما میخواهیم مسئولیت ساختن یک انسان را برای خودش، و نه برای خودمان، بپذیریم»؟
اکثر بچهها محصول یک اتفاقاند.
یک بیاحتیاطی ساده. کاندومی سوراخ ...
یا محصول یک فشار جمعی.
یا یک پاسخ به هنجارهای جامعه: «باید بچهدار بشید دیگه!»
یا برای چسب زدن به ترکهای رابطه.
یا برای اینکه «بچه نمک زندگیه».
یا اینکه «یه کسی باشه بعداً کمکمون کنه».
یا چون مادر گفته: «اگه بچه نیاری، زندگیتون بیمعناست».
در این میان، کسی از خود کودک نمیپرسد:
تو میخواهی بیایی؟
میخواهی وارد این دنیای پررنج شوی؟
آیا منِ پدر، منِ مادر، شایستهام که میزبان تو باشم؟
آیا روحم آنقدر زخمخورده نیست که ناخودآگاه زخمهایم را به تو منتقل نکنم؟
و همینجاست که معادله واژگون میشود.
کودکی که از او هیچ نظر و اختیاری خواسته نشده، تبدیل میشود به موجودی که باید مدام تشکر کند، اطاعت کند، سپاسگزار باشد که «زندگی» به او دادهاند؛ آن هم زندگیای که گاه خودش هم نمیداند چرا دارد تحملش میکند.
فرزند، قرار نیست درمان زخمهای والدین باشد.
قرار نیست نسخهی آیندهساز برای پیریِ آنان باشد.
قرار نیست مشروعیتبخش ازدواج یا مهرهی بازیهای اجتماعی باشد.
او فقط یک انسان است، که حق دارد اگر آمده، محترمانه و با آگاهی پرورده شود، نه با کلیشه و انتظار و قربانیسازی.
و تا زمانیکه انگیزهی اصلی فرزندآوری "نیازهای والدین" باشد، نه آمادگیِ پذیرشِ مسئولیت، عدالت و انسانیت در این مناسبت برقرار نخواهد شد.
چون قبلاً گفتم فعلاً قصد ندارم وارد مباحث دینی بشم، از قید «نان حلال و حرام» میگذرم، اما این به این معنا نیست که این مسئله از اهمیت بیفتد. بحث امروز نه به معنای حلال یا حرام بودن نان است، بلکه به این موضوع مربوط میشود که آیا میدانید آن نانی که به فرزندتان میدهید، به جز جنبهی جسمانی، چه اثرات روانی و عاطفی بر جان او میگذارد؟
بیایید کمی عمیقتر شویم.
چند درصد پدر و مادرها، هنگام تصمیم برای بچهدار شدن، اصلاً میدانند اکسیتوسین چیست؟
چند نفرشان از وازوپرسین شنیدهاند؟
چند درصدشان میدانند که این دو هورمون، ستونهای عاطفی و رفتاری یک انسان در آینده هستند؟
آیا آنها میدانند که نحوهی نوازش نوزاد، تعداد بوسهها، دفعات در آغوش گرفتن، لحن حرف زدن، میزان تماس چشمی در ماههای ابتدایی زندگی، مستقیماً روی ترشح اکسیتوسین در مغز کودک اثر میگذارد؟
و اینکه همین مادهی کوچک و بهظاهر ساده، پایهگذار اعتماد کردن در بزرگسالیست؟
آیا میدانند که بیثباتی عاطفی، بیتوجهی، یا مراقبت ماشینی، میتواند باعث اختلال در ترشح طبیعی این هورمون شود؟
و سالها بعد، این کودک نتواند عاشق شود، یا اعتماد کند، یا بتواند خیانت نکند؟
نه از سر بدذاتی، بلکه از سر اختلالی که در کودکی شکل گرفته و ریشه در همان روزها دارد که مادر خسته بود، پدر غایب بود، یا خانه پر از تنش بود.
آیا میدانند وازوپرسین چیست؟
و چطور نبود رابطهی عاطفی امن با پدر، میتواند باعث اختلال در حس مسئولیتپذیری، ثبات هیجانی، تعهد و حتی کنترل خشم در پسرها شود؟
کدام پدر و مادر، پیش از فرزندآوری، یک ساعت وقت گذاشتهاند تا دربارهی شکلگیری سیستم لیمبیک مغز کودک، یا مفهوم وابستگی ایمن مطالعه کنند؟
کدامشان میدانند که دعواهای بیوقفه در خانه، سطح کورتیزول کودک را بالا میبرد، و این کودک با مغزی پر از هورمون استرس، وارد مدرسه، جامعه و رابطه میشود؟
و اگر بعدها مضطرب، خشمگین یا بیثبات شد، همه فقط میگویند: «بچه از خودش بد بود!»
آیا آنها میدانند که اولین تصویر کودک از "خدا"، از "خویشتن"، و از "عشق"، از چهرهی والدین ساخته میشود؟
و اگر آن چهره، خشن، بیتفاوت یا سرد بوده، کودک نه فقط پدر و مادر، بلکه خودش را و حتی جهان را، بیارزش میبیند؟
در جهانی که بهراحتی بچهدار میشوند، اما بهسختی آگاهانه انسان میسازند، طبیعیست که آسیب، نسل به نسل منتقل شود؛
و آنگاه، فرزندِ رنجدیده، موظف میشود که فقط "قدر نان پدر و شیر مادر" را بداند،
اما هرگز حق ندارد از زهرهای نادیدهای که در آن نان و شیر مخفی بوده سخن بگوید.
📝مسعود سلطانی
ادامه دارد .
..
@hekmatvaandishe