مقایسۀ فلسفۀ اشراق، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعاملگرایی نمادین
مقدمه
فلسفههای مختلف در طول تاریخ به پرسشهای بنیادین انسان دربارهٔ وجود، شناخت و هویت پاسخهای متفاوتی دادهاند. در میان این مکاتب، فلسفۀ اشراق سهروردی، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعاملگرایی نمادین سه رویکرد برجسته با روشها و پیشفرضهای متفاوت هستند. این نوشته به معرفی این سه مکتب فلسفی پرداخته و تفاوتها و شباهتهای آنها را بررسی میکند.
فلسفۀ اشراق
فلسفۀ اشراق که توسط شهابالدین سهروردی بنیان گذاشته شد، رویکردی عرفانی و شهودی به شناخت حقیقت دارد. در این مکتب، نور بهعنوان جوهر اصلی هستی معرفی میشود و تمام موجودات بر اساس شدت و ضعف نور تعریف میشوند. سهروردی معتقد است که شناخت حقیقی از طریق شهود و اشراق به دست میآید، نه صرفاً از راه استدلال عقلی. این فلسفه بر خودشناسی تأکید دارد و باور دارد که انسان میتواند با تصفیهٔ باطن و ارتباط با عالم نور به حقیقت مطلق دست یابد.
فلسفۀ دکارتی
رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، با طرح اصل مشهور «میاندیشم، پس هستم» فلسفهای عقلگرا و استدلالمحور را بنیان گذاشت. او با شک روشمند به همۀ باورها، تلاش کرد به یک نقطۀ یقینی برسد که همان وجود خودآگاه است. فلسفۀ دکارتی بر دوگانگی ذهن و بدن تأکید دارد و معتقد است که ذهن (اندیشه) اساس شناخت و وجود انسان است. روش دکارت کاملاً مبتنی بر عقل و تحلیل منطقی است و از شهود یا تجربیات عرفانی فاصله دارد.
نظریۀ تعاملگرایی نمادین
نظریۀ تعاملگرایی نمادین، که توسط جرج هربرت مید توسعه یافت، دیدگاهی جامعهمحور دربارهٔ هویت و شناخت است. این نظریه بر این باور است که:
۱. معنا از طریق تعاملات اجتماعی و استفاده از نمادها ساخته میشود.
۲. زبان بهعنوان یک نظام نمادین، ابزار اصلی در شکلگیری معنا و هویت است.
۳. هویت و «خود» انسان در جریان تعامل با دیگران و درونیکردن نگاه دیگران شکل میگیرد.
در این نظریه، شناخت و هویت بهجای اینکه فردی و درونی باشد، محصول روابط اجتماعی و فرهنگ است.
مقایسۀ این سه دیدگاه
۱. روش شناخت:
- فلسفۀ اشراق بر شهود باطنی و ارتباط معنوی با نور تأکید دارد.
- فلسفۀ دکارتی روش عقلانی و استدلالمحور را مبنا قرار میدهد.
- تعاملگرایی نمادین بر تعاملات اجتماعی و ساخت اجتماعی معنا استوار است.
۲. مبدأ شناخت:
- در اشراق، مبدأ شناخت نور الهی و تجربهٔ شهودی است.
- در فلسفۀ دکارتی، مبدأ شناخت، ذهن و اندیشۀ فردی است.
- در تعاملگرایی نمادین، مبدأ شناخت، تعاملات اجتماعی و نمادها هستند.
۳. نگرش به خودشناسی:
- اشراق خودشناسی را کلید دستیابی به حقیقت مطلق میداند.
- دکارت خودشناسی را نقطۀ آغاز فلسفه و شناخت یقینی معرفی میکند.
- تعاملگرایی نمادین «خود» را محصول روابط اجتماعی میداند، نه امری کاملاً فردی.
۴. نقش اجتماع:
- در فلسفۀ اشراق، اجتماع نقشی در شناخت ندارد و تأکید بر شهود فردی و ارتباط با نور است.
- در فلسفۀ دکارتی، اجتماع در شناخت دخالت چندانی ندارد و اندیشۀ فردی محور است.
- در تعاملگرایی نمادین، اجتماع و روابط انسانی اساس شکلگیری شناخت و هویت هستند.
نتیجهگیری
فلسفۀ اشراق، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعاملگرایی نمادین سه دیدگاه متفاوت دربارۀ شناخت، هویت و حقیقت ارائه میدهند. فلسفۀ اشراق بر جنبههای شهودی و عرفانی تأکید دارد، درحالیکه فلسفۀ دکارتی با استدلال عقلی به شناخت میپردازد. از سوی دیگر، تعاملگرایی نمادین بر نقش جامعه و تعاملات اجتماعی در شکلگیری شناخت و هویت تأکید میکند. این سه دیدگاه، هرچند رویکردهای متفاوتی دارند، میتوانند در ترکیب با یکدیگر به درک کاملتری از انسان و شناخت منجر شوند.
برگوتای ایلتریش
@ilter