У вас закончился пробный период!
Для полного доступа к функционалу, пожалуйста, оплатите премиум подписку
IL
Hakkın Yolunda, Milletin Yanında
https://t.me/ilter
Возраст канала
Создан
Язык
Фарси
-
Вовлеченность по реакциям средняя за неделю
-
Вовлеченность по просмотрам средняя за неделю

Bu kanal Türk Milleti’nin hizmetindedir. Bu kanalın sahibi “Ben Türk’üm” diyenlerdir. Ne Mutlu Türk’üm Diyene

Сообщения Статистика
Репосты и цитирования
Сети публикаций
Сателлиты
Контакты
История
Топ категорий
Здесь будут отображены главные категории публикаций.
Топ упоминаний
Здесь будут отображены наиболее частые упоминания людей, организаций и мест.
Найдено 9 результатов
126
تحقیق علمی


در علوم اجتماعی، تحقیق علمی به عنوان یک ایده‌آل در نظر گرفته می‌شود که هر پژوهش، کمّی یا کیفی، در واقع، تنها تقریبی از آن است. هرچند ممکن است سبک پژوهش متفاوت باشد، اما یک تحقیق علمی معتبر باید چهار ویژگی اساسی ذیل را دارا باشد.

نخستین ویژگی، هدفمند بودن تحقیق در راستای استنتاج است. در واقع، هدف اصلی تحقیق علمی، فراتر رفتن از گردآوری صرف داده‌ها و تلاش برای رسیدن به استنتاج‌های توصیفی یا علّی بر مبنای داده‌های تجربی است. این استنتاج‌ها می‌توانند به توصیف پدیده‌ها یا تحلیل روابط علّی میان آن‌ها بپردازند. نکتۀ مهم این‌جاست که استنتاج علمی تلاش می‌کند تا از داده‌های محدود، به درک‌هایی کلی‌تر دست یابد؛ حتی اگر این استنتاج‌ها در مکان و زمان خاصی محدود شده باشند.

ویژگی دوم، عمومی بودن رویه‌های استنتاجی در تحقیقات علمی است. پژوهش علمی باید با بهره‌گیری از روش‌هایی مدون، صریح و شفاف انجام شود؛ روش‌هایی که امکان ارزیابی و تکرار آن‌ها توسط دیگر پژوهشگران وجود داشته باشد. این اصل بنیادین علم، یعنی «علم عمومی است، نه خصوصی»، سبب می‌شود اعتبار و صحت نتایج علمی به صورت جمعی و قابل بررسی باقی بماند.

سومین ویژگی تحقیق علمی، پذیرش ماهیت غیرقطعی نتایج است. داده‌ها همواره با درجاتی از عدم قطعیت همراه‌اند، و نتیجه‌گیری‌هایی که بر اساس آن‌ها ارائه می‌شوند نیز نباید قطعی و مطلق تلقی شوند. در واقع، یکی از ویژگی‌های کلیدی پژوهش علمی، شناسایی و در نظر گرفتن این عدم قطعیت‌هاست؛ و پژوهشی که این مسأله را نادیده بگیرد، در چارچوب علم قرار نمی‌گیرد.

چهارمین ویژگی این است که در تحقیق علمی، روش بر محتوا تقدم دارد. اعتبار یک پژوهش، پیش از آن‌که به موضوع خاص آن وابسته باشد، از پایبندی به روش‌های استدلال علمی نشأت می‌گیرد. این روش‌ها قابلیت کاربرد در انواع موضوعات و پدیده‌ها را دارند. کارل پیرسون، دانشمند برجستۀ قرن نوزدهم، بر این نکته تأکید کرده بود که آن‌چه به علوم مختلف وحدت می‌بخشد، موضوعات آن‌ها نیست، بلکه روش آن‌هاست.

در نهایت، باید به بُعد اجتماعی تحقیقات علمی نیز اشاره کرد. از آن‌جا که تحقیقات علمی همواره در بستر محدودیت‌های دانش و بینش انسانی صورت می‌گیرند، احتمال خطا در آن‌ها اجتناب‌ناپذیر است. اما این خطاها معمولاً از سوی دیگر پژوهشگران شناسایی و اصلاح می‌شوند. این فرآیند نقد و بازنگری، نقشی مهم در ارتقای کیفیت علمی پژوهش‌ها ایفا می‌کند و نشان می‌دهد که پیشرفت علمی در گروی گفتگو، بازبینی و اصلاح مداوم است.


منبع. گری کینگ، روبرت کیوهان، سیدنی وربا، طراحی پژوهش اجتماعی: استنتاج علمی در تحقیق کیفی، ۱۹۹۴

@ilter
16.04.2025, 22:55
t.me/ilter/1877
628
تحلیل وقایع نوروز ۱۴۰۴ در غرب آذربایجان


مقدمه

ادعاهای سرزمینی برخی اکراد نسبت به غرب آذربایجان، در جریان مراسمی غیر رایج بین اکراد به بهانۀ نوروز، موجب واکنش جمع کثیری از مردم منطقه شد. این واکنش در حاشیۀ یک مراسم مذهبی دولتی بروز یافت و پاسخ‌هایی به این ادعاها داده شد. تحلیل‌های مختلفی پیرامون این وقایع ارائه شد که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. در این میان، برخی افراد، شمشیرهای چوبی عزاداران را به اشتباه به‌عنوان چماق تعبیر کردند که این برداشت ناشی از عدم شناخت آنان از ماهیت این نماد مذهبی بود. در این نوشته، متغیرهای اصلی مؤثر در این رخدادها بررسی شده و سپس تحلیلی کلی از این وقایع ارائه می‌شود.

متغیرهای مسأله

پنج متغیر اساسی در بررسی وقایع نوروز ۱۴۰۴ در غرب آذربایجان وجود دارد.

۱. تلاش برخی قدرت‌های استعماری برای تورک‌زدایی از غرب آذربایجان

برخی قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای تأثیرگذاری بر ترکیب قومی و ژئوپلیتیک غرب آذربایجان تلاش کرده‌اند. این موضوع سابقه‌ای تاریخی دارد و در اسناد مختلف مانند معاهدۀ سِور قابل مشاهده است. وقایعی چون فاجعۀ جیلولوق و تلاش برای تأسیس کشور آسورستان در سال‌های متعاقب جنگ جهانی اول و تلاش برای ایجاد جمهوری مهاباد در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، که هر دو با حمایت قدرت‌های استعماری صورت گرفتند، در همین راستا قابل بررسی است.

۲. تلاش رژیم پهلوی برای تورک‌زدایی از غرب آذربایجان

دولت ایرانی، با این تصور که تورک‌ها ممکن گرایش جدایی‌طلبانه داشته باشند، سیاست‌های مهاجرتی و سکونتی خاصی اتخاذ کرده که بر ترکیب جمعیتی منطقه اثرگذار بوده است. این سیاست‌ها که از ابتدای تشکیل دولت فارسی‌محور در ایران در اوایل قرن بیستم آغاز شده، از طریق ایجاد یک کمربند حائل کُردی در نوار مرزی با تورکیه و جمهوری آذربایجان پیگیری شده است. اسکان جمعیت قابل‌توجهی از اکراد عراقی فراری به ایران در غرب آذربایجان را در این راستا می‌توان ارزیابی نمود.

۳. تلاش ملی‌گرایی کُردی برای دسترسی به آب‌های آزاد

به عقیدۀ ملی‌گرایان کُرد، یکی از علل اصلی ناکامی آنها در کسب استقلال عدم دسترسی به آب‌های آزاد است. بنابراین، آنها سعی کرده‌اند از طریق تأثیر بر ترکیب قومی غرب آذربایجان، به ارمنستان و یا دریای سیاه راه یابند. سیاستی که جهت دست‌یابی به دریای مدیترانه و خلیج فارس نیز دنبال می‌کنند. همچنین، باید به سابقۀ تاریخی قبایل (کُرد) در غارت و کشتار در شهرهای منطقه نیز اشاره کرد. این وقایع در دهه‌های گذشته موجب تغییرات گسترده‌ای در ترکیب جمعیتی جنوب غرب آذربایجان شدند.

۴. مهاجرت‌های ناشی از روند مدرنیزاسیون

روند صنعتی‌شدن و گسترش شهرنشینی در ایران، موجب مهاجرت گروه‌های مختلف از مناطق روستایی به شهری شده است. در غرب آذربایجان نیز این روند باعث شده کُردها که سابقاً در برخی مناطق روستایی زندگی می‌کردند، به شهرها مهاجرت کنند و ترکیب جمعیتی مراکز شهری تغییر یابد. این تغییرات در برخی موارد، بسترهایی برای تنش‌های اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است.

۵. رشد آگاهی‌های اجتماعی و ملی‌گرایی

در دهه‌های اخیر، آگاهی‌های اجتماعی و هویت‌گرایی رشد چشمگیری داشته است. نسل‌های پیشین وقایع تاریخی مشابه را در قالب نزاع مسلمان و ارمنی (مسیحی)، رقابت شیعه و سنی، و یا تلاش عشایر برای غارت شهرها درک می‌کردند. اما نسل کنونی، در نتیجۀ افزایش شعور ملی و آگاهی ژئوپلیتیکی، آنها را تلاش برای تغییر بافت جمعیتی منطقه می‌بیند و در این راستا واکنش نشان می‌دهد.

تحلیل وقایع نوروز ۱۴۰۴

با توجه به متغیرهای فوق، وقایع نوروز ۱۴۰۴ در غرب آذربایجان را نمی‌توان تنها در قالب یک درگیری سادۀ محلی تحلیل کرد. بلکه باید آن را در چارچوبی ژئوپلیتیکی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی که بر منطقه حاکم است درک نمود. مطرح شدن ادعاهای سرزمینی در جریان مراسم موسوم به جشن نوروز، برای مردم غرب آذربایجان تداعی‌کنندۀ تجربیات تاریخی است که در قرن اخیر بر منطقه تأثیر گذاشته‌اند. این ادعاها از نگاه مردم منطقه، بخشی از روندی تلقی می‌شود که هدف آن تغییر بافت جمعیتی و تضعیف هویت تورکی منطقه است.

در راستای کاهش تنش‌های قومی و تقویت همزیستی مسالمت‌آمیز، باید سیاست‌هایی فراتر از راهکارهای استانی در نظر گرفته شود. این امر نیازمند بررسی در سطح ملی و اجرای برنامه‌های آموزشی و فرهنگی است. سیاست‌هایی نظیر رسمیت بخشیدن به زبان‌های غیر فارسی و آموزش چندزبانه، اصلاح شیوه‌های تاریخ‌نگاری و تدریس تاریخ، تمرکز بر هویت‌های مشترک و پرهیز از رویکردهای خاص‌گرایانه در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی می‌تواند به کاهش تنش‌های اجتماعی کمک کند.


برگوتای ایلتریش
@ilter
3.04.2025, 23:37
t.me/ilter/1876
1.2 k
ارتباط اصطلاح «مونگکه‌ائل» در کتیبه‌های اورخون با معنای تاریخی «مغول»


مقدمه

کتیبه‌های اورخون که در قرن هشتم میلادی و در دوران امپراطوری گؤک‌تورک نگاشته شده‌اند، از مهم‌ترین اسناد تاریخی جهان تورک محسوب می‌شوند. این کتیبه‌ها حاوی پیام‌هایی از خاقان‌های تورک هستند و دربردارندهٔ مفاهیمی چون اتحاد، استقلال و استمرار دولت تورک می‌باشند. یکی از اصطلاحات کلیدی که در این کتیبه‌ها بارها ذکر شده، «مؤنگکه‌ائل» به معنای «دولت ابدی» است. این اصطلاح بازتابی از آرمان تورک‌ها برای ایجاد یک حکومت پایدار و قدرتمند است. در این نوشته، به بررسی مفهوم «مؤنگکه‌ائل» و ارتباط احتمالی آن با امپراطوری مغول در قرن سیزدهم پرداخته می‌شود. همچنین، با مقایسۀ شرایط تاریخی، این فرضیه مطرح خواهد شد که امپراطوری مغول را می‌توان تداوم خاقانات تورک دانست.

کتیبه‌های اورخون و مفهوم «مؤنگکه‌ائل»

کتیبه‌های اورخون در دورۀ حکومت دوم خاقانات تورک تدوین شدند، دورانی که تورک‌ها پس از یک دورۀ سقوط و سلطۀ چین، بار دیگر قدرت خود را بازیافتند. این اسناد تاریخی توسط رهبران برجسته‌ای همچون بیلگه خاقان و کول‌تگین نوشته شده‌اند و بر اهمیت وحدت و حفظ استقلال تأکید دارند. اصطلاح «مؤنگکه‌ائل» در این کتیبه‌ها به عنوان یک مفهوم بنیادین مطرح شده که نشان‌دهندۀ آرمان تورک‌ها برای برپایی یک دولت پایدار و جهانی است.

پس از سقوط حکومت اول خاقانات تورک، آشفتگی سیاسی و تفرقه در میان اقوام تورک، زمینه را برای تسلط چین بر این منطقه فراهم کرد. اما با ظهور ایلتریش خاقان، دومین خاقانات تورک تأسیس شد و بار دیگر استقلال و انسجام سیاسی تورک‌ها بازیابی شد. ازاین‌رو، کتیبه‌های اورخون نه‌تنها بیانگر تجربۀ تاریخی از سقوط و احیا هستند، بلکه تأکید زیادی بر مفهوم «دولت ابدی» دارند.

امپراطوری مغول و بازتاب مفهوم «مؤنگکه‌ائل»

در منابع تاریخی، اصطلاح «مغول» / «مونگول» در طول قرون مختلف معانی متفاوتی داشته است. این واژه در قرن سیزدهم برای اشاره به امپراطوری مغول تحت رهبری چنگیزخان به کار رفته و در قرن بیستم، به گروهی از اقوام آسیای مرکزی اطلاق شده است.

برخی پژوهشگران بر این باورند که واژۀ «مونگول» می‌تواند با اصطلاح «مؤنگکه‌ائل» در کتیبه‌های اورخون مرتبط باشد. این فرضیه مبتنی بر شباهت مفهومی میان آرمان‌های چنگیزخان و ایدۀ «دولت ابدی» در تفکر سیاسی تورک است. بویژه، پایتختی قراقروم ـ که در ۳۰ کیلومتری اؤتوکن، پایتخت امپراطوری گؤک‌تورک، قرار دارد ـ قابل توجه است. زیرا، در کتیبیه‌های اورخون به عنوان یکی از شروط داشتن دولت ابدی مطرح شده است.

مقایسۀ تاریخی میان خاقانات تورک و امپراطوری مغول

بررسی تطبیقی تاریخ تورک در قرن هشتم و شرایط حاکم بر آسیای مرکزی پیش از ظهور چنگیزخان در قرن سیزدهم، نشان از شباهت‌های قابل‌توجهی دارد. در هر دو دوره، قدرت مرکزی تضعیف شده بود، قبایل تورک درگیر جنگ‌های داخلی بودند، و قدرت‌های خارجی همچون چین و اعراب نفوذ خود را در سرزمین‌های تورک گسترش داده بودند. همچنین، اختلافات مذهبی و سیاسی در میان اقوام تورک موجب تفرقه شده بود.

ایلتریش خاقان در قرن هشتم توانست با غلبه بر آشفتگی‌های سیاسی، دومین خاقانات تورک را بنیان نهد. به‌طور مشابه، چنگیزخان در قرن سیزدهم موفق شد قبایل پراکنده را متحد کند و امپراطوری گسترده‌ای را تأسیس نماید. این شباهت ساختاری، نشان‌دهندۀ استمرار الگوی سیاسی تورک‌ها در تاریخ است. علاوه بر این، ساختار حکومتی امپراطوری مغول نیز مبتنی بر اصولی بود که در سنت خاقانات تورک وجود داشت. نظام ایلی ـ نظامی، شیوه‌های سازماندهی حکومتی، و اصطلاحات اداری مورد استفاده در امپراطوری مغول، همگی نشان‌دهندۀ تداوم سنت و میراث امپراطوری‌های تورک در آن است.

نتیجه‌گیری

بررسی اصطلاح «مؤنگکه‌ائل» در کتیبه‌های اورخون نشان می‌دهد که تورک‌ها از دیرباز به دنبال ایجاد یک دولت پایدار و جهانی بوده‌اند. این مفهوم پس از سقوط حکومت اول خاقانات تورک، بار دیگر در دوران دومین خاقانات تورک احیا شد و رهبران آن تلاش کردند وحدت اقوام تورک را حفظ کنند. در قرن سیزدهم، چنگیزخان نیز در شرایطی مشابه به صحنۀ تاریخ آمد و امپراطوری مغول را تأسیس کرد. بررسی دقیق‌تر این امپراطوری نشان می‌دهد که بسیاری از عناصر آن با ساختار حکومت‌های قبلی تورک مطابقت دارد و می‌توان آن را تلاشی برای احیای خاقانات تورک دانست.

اگر این فرضیه را بپذیریم، امپراطوری مغول نه‌تنها یک قدرت جدید در تاریخ آسیا نبود، بلکه ادامه‌ای بر روند تاریخی و سیاسی تورک‌ها برای ایجاد یک دولت پایدار و جهانی محسوب می‌شد. بنابراین، واژۀ «مغول» می‌تواند بازتابی از همان مفهوم «مؤنگکه‌ائل» در کتیبه‌های اورخون باشد که هدف آن، ایجاد دولتی جاودان و پایدار بود.


برگوتای ایلتریش
@ilter
11.03.2025, 22:28
t.me/ilter/1875
694
لزوم نقد سلسله‌مراتب زبانی در ایران

به بهانۀ مراسم اختتامیۀ هفته فرهنگی تبریز


در جوامع چندزبانه، سیاست‌های زبانی و جایگاه زبان‌های مختلف نقش مهمی در تداوم یا تغییر روابط قدرت میان گروه‌های زبانی ایفا می‌کنند. ایران به‌عنوان کشوری که تنوع زبانی و قومی قابل توجهی دارد، همواره با پرسش‌هایی پیرامون برابری زبانی، سیاست‌های دولتی در قبال زبان‌های غیرفارسی و جایگاه زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی روبه‌رو بوده است. …

بخش اول

بخش دوم


برگوتای ایلتریش
@ilter
18.02.2025, 00:40
t.me/ilter/1874
324
لزوم نقد سلسله‌مراتب زبانی در ایران (۲/۲)

به بهانۀ مراسم اختتامیۀ هفته فرهنگی تبریز

بخش اول نوشته را این‌جا بخوانید


اعتراضات و عدم نقد سلسله‌مراتب زبانی

پس از این رویداد، واکنش‌های متعددی در فضای عمومی و رسانه‌ای شکل گرفت. اعتراضات عمدتاً معطوف و محدود به تذکر به شعرخوانی تورکی رئیس‌جمهور بودند و غالباً به محدودیت‌های اعمال‌شده بر زبان تورکی اشاره داشتند، اما ساختار کلی سیاست‌های زبانی کشور را به چالش نکشیدند.

انتقاد از محدودیت‌های اعمال‌شده بر یک زبان خاص، بدون زیر سؤال بردن سلسله‌مراتب زبانی موجود، نمی‌تواند تغییر اساسی ایجاد کند. در واقع، تمرکز بر مصادیق خاص و نه بر ساختارهای کلی، باعث می‌شود که مسألۀ نابرابری زبانی همچنان پابرجا بماند. به همین دلیل، هرگونه نقد مؤثر باید نه‌تنها به محدودیت‌های اعمال‌شده بر زبان‌های غیرفارسی، بلکه به ساختار کلی سیاست‌های زبانی کشور نیز بپردازد.

نتیجه‌گیری

این رویداد، فراتر از یک رخداد فرهنگی ساده، بازتابی از سیاست‌های زبانی در ایران و وجود سلسله‌مراتب زبانی در فضای رسمی کشور است. درخواست مردم برای شنیدن زبان تورکی، واکنش رئیس‌جمهور، برخورد عوامل اجرایی و نحوۀ اعتراضات پس از این رویداد، همگی نشانه‌هایی از وضعیت پیچیدۀ زبانی در ایران هستند.

تحلیل این مسأله نشان می‌دهد که:

۱. زبان برای بسیاری از شهروندان ایران عنصری هویتی و نه صرفاً ابزار ارتباطی است.
۲. فضای رسمی کشور دارای سلسله‌مراتب زبانی است که در آن، زبان فارسی در موقعیت برتر قرار دارد و استفاده از زبان‌های دیگر در موقعیت‌های رسمی با محدودیت همراه است.
۳. حساسیت‌های موجود نسبت به زبان‌های غیرفارسی نشان‌دهندۀ سیاست‌های ضمنی است که زبان فارسی را به‌عنوان زبان مشروع در فضاهای رسمی تثبیت کرده است.
۴. انتقاد از محدودیت‌های زبانی باید به جای تمرکز صرف بر مصادیق خاص، ساختار کلی سیاست‌های زبانی کشور را به چالش بکشد.

با توجه به این نکات، بررسی وضعیت زبان‌های غیرفارسی در ایران نیازمند رویکردی جامع است که علاوه بر مسائل فرهنگی، ابعاد سیاسی و اجتماعی را نیز در نظر بگیرد. این تحلیل نشان می‌دهد که مسألۀ زبان در ایران صرفاً یک چالش زبانی نیست، بلکه به روابط قدرت، سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و جایگاه هویت‌های قومی در کشور مرتبط است.


برگوتای ایلتریش
@ilter
18.02.2025, 00:37
t.me/ilter/1873
292
لزوم نقد سلسله‌مراتب زبانی در ایران (۱/۲)

به بهانۀ مراسم اختتامیۀ هفته فرهنگی تبریز


مقدمه

در جوامع چندزبانه، سیاست‌های زبانی و جایگاه زبان‌های مختلف نقش مهمی در تداوم یا تغییر روابط قدرت میان گروه‌های زبانی ایفا می‌کنند. ایران به‌عنوان کشوری که تنوع زبانی و قومی قابل توجهی دارد، همواره با پرسش‌هایی پیرامون برابری زبانی، سیاست‌های دولتی در قبال زبان‌های غیرفارسی و جایگاه زبان فارسی به‌عنوان زبان رسمی روبه‌رو بوده است. یکی از رویدادهای اخیر که توجه زیادی را به این مسأله جلب کرد، اتفاقی بود که در مراسم اختتامیۀ هفته فرهنگی تبریز در تهران رخ داد. در این رویداد، مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، در پاسخ به درخواست حضار برای سخنرانی به زبان تورکی، تنها به خواندن چند بیت شعر بسنده کرد و سپس به دلایلی نامشخص از ادامه شعرخوانی بازداشته شد. این رویداد، که نشان‌دهندۀ سلسله‌مراتب زبانی موجود در فضای رسمی کشور می‌باشد، از جنبه‌های اجتماعی، زبانی و سیاسی قابل بررسی است.

رفتار شهروندان و اهمیت هویت زبانی

یکی از ابعاد مهم این رخداد، واکنش حاضران در سالن به سخنرانی رئیس‌جمهور بود. ویدیوهای منتشرشده نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از مخاطبان انتظار داشتند رئیس‌جمهور به زبان تورکی سخن بگوید. این درخواست نشان می‌دهد که زبان تورکی برای بخشی از شهروندان کشور نه‌تنها ابزار ارتباط، بلکه عنصری کلیدی در هویت جمعی آنان است.

در جوامع چندزبانه، زبان یکی از مهم‌ترین نمادهای هویت فرهنگی و اجتماعی است. مطابق نظریات زبان‌شناسی اجتماعی، زمانی که یک گروه زبانی احساس کند که زبانش در فضاهای عمومی و رسمی به حاشیه رانده شده است، واکنش‌های هویتی و حتی سیاسی ممکن است در میان اعضای آن گروه شکل بگیرد. درخواست حاضران در این مراسم را می‌توان نمونه‌ای از این واکنش‌ها دانست که به دنبال تأیید اجتماعی و دولتی برای زبان خود هستند.

رفتار رئیس‌جمهور و جایگاه زبان‌های غیرفارسی در نظام سیاسی

یکی از مهم‌ترین نکات این رویداد، پاسخ رئیس‌جمهور به درخواست سخنرانی به زبان تورکی بود. پزشکیان بیان کرد که در حضور مقامات دولتی نمی‌توان به تورکی سخن گفت و تنها به خواندن شعری بسنده کرد. این واکنش چند پرسش کلیدی را مطرح می‌کند:

۱. چرا رئیس‌جمهور معتقد بود که در حضور مقامات دولتی نمی‌توان به تورکی سخن گفت؟
۲. آیا این مسأله نشان‌دهندۀ وجود یک قاعدۀ نانوشته در فضای رسمی کشور است که زبان فارسی را به‌عنوان زبان مشروع در چنین موقعیت‌هایی تثبیت می‌کند؟
۳. چرا حتی خواندن اشعار تورکی نیز حساسیت‌برانگیز شد و از ادامۀ آن جلوگیری شد؟

بررسی این پرسش‌ها نشان می‌دهد که نوعی سلسله‌مراتب زبانی در ایران وجود دارد که در آن، زبان فارسی در موقعیت برتر و زبان‌های دیگر در موقعیت فرودست قرار گرفته‌اند. برتری زبان فارسی در فضاهای رسمی، اگرچه ممکن است در قانون تصریح نشده باشد، اما در عمل به‌عنوان یک هنجار تثبیت شده است. در چنین شرایطی، حتی مقامات عالی‌رتبه‌ای که خود غیر فارس هستند، ممکن است در این چارچوب قرار بگیرند و از سخنرانی به زبان مادری خود اجتناب کنند.

نقش برگزارکنندگان مراسم و حساسیت نسبت به زبان‌های غیرفارسی

یکی دیگر از جنبه‌های قابل تأمل این رویداد، برخورد عوامل اجرایی مراسم با شعرخوانی رئیس‌جمهور بود. آن‌ها با مداخلۀ سریع، از ادامۀ شعرخوانی جلوگیری کردند. این اقدام چند پرسش مهم را ایجاد می‌کند:

۱. چرا خواندن چند بیت شعر به زبان تورکی مشکل‌ساز تلقی شد؟
۲. آیا این اقدام نشان‌دهندۀ سیاستی عام در محدود کردن زبان‌های غیرفارسی در عرصه‌های عمومی و رسمی است؟

این واکنش را می‌توان در چارچوب حساسیت‌های نهادی نسبت به حضور زبان‌های غیرفارسی در فضای رسمی کشور تحلیل کرد. در بسیاری از کشورهایی که دارای سیاست‌های تک‌زبانه یا سلسله‌مراتب زبانی هستند، استفاده از زبان‌های دیگر در فضاهای رسمی ممکن است نوعی تهدید برای هنجارهای تثبیت‌شده تلقی شود. در ایران نیز چنین حساسیت‌هایی در برخی موارد مشاهده شده است، به‌طوری که حتی در موقعیت‌های غیررسمی نیز از حضور زبان‌های غیرفارسی جلوگیری می‌شود.

ادامۀ نوشته را از این‌جا بخوانید


برگوتای ایلتریش
@ilter
18.02.2025, 00:37
t.me/ilter/1872
960
تاریخ‌نگاری پیشامغولی و پسامغولی در جغرافیای ایران


مقدمه

تاریخ‌نگاری در ایران، به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای ثبت و تحلیل حوادث تاریخی، از دوره‌های کهن تا دوران پس از مغول دستخوش تغییرات اساسی شده است. تاریخ‌نگاری پیش از مغول عمدتاً درباری و وقایع‌نگارانه بود، درحالی‌که پس از مغول، به دلیل تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، دچار تغییراتی عمیق شد. در این نوشته، شباهت‌ها و تفاوت‌های تاریخ‌نگاری پیشامغولی و پسامغولی بررسی می‌شود تا روند تحول این سنت فکری و ادبی روشن گردد.

شباهت‌های تاریخ‌نگاری پیشامغولی و پسامغولی

علیرغم تفاوت‌های عمده‌ای که در سبک و نگرش تاریخ‌نگاران این دو دوره وجود دارد، شباهت‌هایی نیز در کار آن‌ها مشاهده می‌شود. نخست آن‌که، هر دو دوره به‌طور گسترده به ثبت و ضبط وقایع سیاسی و نظامی توجه داشته‌اند و سلسله‌های حاکم را محور روایت‌های تاریخی قرار داده‌اند. علاوه بر این، در هر دو دوره، تأثیرات مذهبی بر تاریخ‌نگاری مشهود است؛ چه در روایت‌های اسلامی پیش از مغول و چه در تحلیل‌های صوفیانه و فلسفی پس از مغول. همچنین، هر دو دوره به منابع شفاهی و کتبی پیشین تکیه داشته و از آثار گذشته برای تکمیل روایت‌های خود استفاده کرده‌اند.

تفاوت‌های تاریخ‌نگاری پیشامغولی و پسامغولی

۱. رویکرد انتقادی در برابر رویکرد درباری. پیش از مغول، تاریخ‌نگاری عمدتاً در دربارها شکل می‌گرفت و نویسندگان، تاریخ را برای شاهان و امرا می‌نگاشتند. این امر موجب می‌شد که آثار این دوره اغلب با نگاه جانبدارانه به ثبت وقایع بپردازند و پادشاهان را در جایگاه قهرمانان قرار دهند. اما پس از مغول، تاریخ‌نگاران نگاهی انتقادی‌تر به حکومت‌ها داشتند و به بررسی عوامل ضعف حکومت‌های پیشین و پیامدهای سلطۀ مغولان پرداختند.

۲. تغییر در سبک نگارش. در دوران پیشامغولی، سبک نگارش بیشتر ادبی و آراسته بود و از صنایع ادبی مانند استعاره، تشبیه و نظم در نثر تاریخی بهره گرفته می‌شد. نمونه‌هایی مانند تاریخ بیهقی گواهی بر این سبک فاخر هستند. اما در دوران پسامغولی، تاریخ‌نگاری به سمت نثر ساده‌تر و مستندتر حرکت کرد و از پیچیدگی‌های ادبی فاصله گرفت.

۳. گسترش تاریخ‌نگاری اجتماعی و فرهنگی. در تاریخ‌نگاری پیش از مغول، تمرکز بیشتر بر وقایع سیاسی و جنگ‌ها بود، درحالی‌که پس از مغول، توجه به تاریخ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افزایش یافت. تاریخ‌نگارانی چون وصاف و رشیدالدین فضل‌الله به تحلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی دوران خود پرداختند و گزارش‌هایی جامع از وضعیت مردم ارائه کردند.

۴. افزایش تاریخ‌نگاری محلی. پس از مغول و به دلیل سیاست تساهل ایلخانان با حکومت‌های محلی، تاریخ‌نگاری منطقه‌ای رونق یافت. برخلاف دوران پیش از مغول که تاریخ‌نگاران معمولاً به حکومت مرکزی توجه داشتند، در دورۀ پسامغولی، نویسندگان به تاریخ ایالات و ولایات نیز پرداختند و جزئیات بیشتری از زندگی مناطق مختلف را ثبت کردند.

۵. استفاده از منابع جدید و گسترده‌تر. پیش از مغول، منابع تاریخ‌نگاری عمدتاً مبتنی بر اسناد دیوانی و روایات اسلامی بودند، اما پس از مغول، به دلیل تماس گسترده‌تر با فرهنگ‌های شرقی، تاریخ‌نگاران از منابع اویغوری، مغولی و چینی نیز بهره گرفتند. این امر موجب شد که تاریخ‌نگاری این دوره به اطلاعات جدیدتر و دقیق‌تری از مناطق مختلف جهان دسترسی داشته باشد.

۶. تأثیر تصوف و اندیشه‌های فلسفی. در دوران پسامغولی، به دلیل گسترش تصوف و نفوذ اندیشه‌های عرفانی و فلسفی، تحلیل‌های تاریخی نیز به سوی برداشت‌های معنوی‌تر و گاه عرفانی‌تر سوق پیدا کرد. درحالی‌که تاریخ‌نگاری پیش از مغول بیشتر بر وقایع‌نگاری مستند تکیه داشت، در دوره پس از مغول، روایت‌های تاریخی گاه با تفسیرهای فلسفی و صوفیانه همراه شدند.

نتیجه‌گیری

تاریخ‌نگاری در جغرافیای ایران، از پیش از مغول تا پس از آن، روندی تکاملی را طی کرده است که تحت تأثیر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار داشته است. اگرچه هر دو دوره در تأکید بر ثبت وقایع سیاسی و تأثیرپذیری از مذهب اشتراک دارند، اما تفاوت‌های عمده‌ای در رویکرد، سبک نگارش، موضوعات مورد توجه و منابع تاریخی آن‌ها دیده می‌شود. تاریخ‌نگاری پس از مغول، نگاهی گسترده‌تر و چندبعدی‌تر به تاریخ داشت و از رویکردی نقادانه‌تر بهره برد. این تحولات نشان می‌دهد که تاریخ‌نگاری در ایران، به عنوان یک سنت علمی و ادبی، همواره در حال تغییر و انطباق با شرایط زمانه بوده است.


منبع. مصطفی دمیر، تاریخ‌نگاری در منطقۀ ایران در دوران میانۀ اسلامی، ۲۰۰۷

برگوتای ایلتریش
@ilter
6.02.2025, 21:48
t.me/ilter/1871
793
مقایسۀ فلسفۀ اشراق، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعامل‌گرایی نمادین


مقدمه

فلسفه‌های مختلف در طول تاریخ به پرسش‌های بنیادین انسان دربارهٔ وجود، شناخت و هویت پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند. در میان این مکاتب، فلسفۀ اشراق سهروردی، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعامل‌گرایی نمادین سه رویکرد برجسته با روش‌ها و پیش‌فرض‌های متفاوت هستند. این نوشته به معرفی این سه مکتب فلسفی پرداخته و تفاوت‌ها و شباهت‌های آن‌ها را بررسی می‌کند.

فلسفۀ اشراق

فلسفۀ اشراق که توسط شهاب‌الدین سهروردی بنیان گذاشته شد، رویکردی عرفانی و شهودی به شناخت حقیقت دارد. در این مکتب، نور به‌عنوان جوهر اصلی هستی معرفی می‌شود و تمام موجودات بر اساس شدت و ضعف نور تعریف می‌شوند. سهروردی معتقد است که شناخت حقیقی از طریق شهود و اشراق به دست می‌آید، نه صرفاً از راه استدلال عقلی. این فلسفه بر خودشناسی تأکید دارد و باور دارد که انسان می‌تواند با تصفیهٔ باطن و ارتباط با عالم نور به حقیقت مطلق دست یابد.

فلسفۀ دکارتی

رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، با طرح اصل مشهور «می‌اندیشم، پس هستم» فلسفه‌ای عقل‌گرا و استدلال‌محور را بنیان گذاشت. او با شک روشمند به همۀ باورها، تلاش کرد به یک نقطۀ یقینی برسد که همان وجود خودآگاه است. فلسفۀ دکارتی بر دوگانگی ذهن و بدن تأکید دارد و معتقد است که ذهن (اندیشه) اساس شناخت و وجود انسان است. روش دکارت کاملاً مبتنی بر عقل و تحلیل منطقی است و از شهود یا تجربیات عرفانی فاصله دارد.

نظریۀ تعامل‌گرایی نمادین

نظریۀ تعامل‌گرایی نمادین، که توسط جرج هربرت مید توسعه یافت، دیدگاهی جامعه‌محور دربارهٔ هویت و شناخت است. این نظریه بر این باور است که:

۱. معنا از طریق تعاملات اجتماعی و استفاده از نمادها ساخته می‌شود.
۲. زبان به‌عنوان یک نظام نمادین، ابزار اصلی در شکل‌گیری معنا و هویت است.
۳. هویت و «خود» انسان در جریان تعامل با دیگران و درونی‌کردن نگاه دیگران شکل می‌گیرد.

در این نظریه، شناخت و هویت به‌جای این‌که فردی و درونی باشد، محصول روابط اجتماعی و فرهنگ است.

مقایسۀ این سه دیدگاه

۱. روش شناخت:
- فلسفۀ اشراق بر شهود باطنی و ارتباط معنوی با نور تأکید دارد.
- فلسفۀ دکارتی روش عقلانی و استدلال‌محور را مبنا قرار می‌دهد.
- تعامل‌گرایی نمادین بر تعاملات اجتماعی و ساخت اجتماعی معنا استوار است.

۲. مبدأ شناخت:
- در اشراق، مبدأ شناخت نور الهی و تجربهٔ شهودی است.
- در فلسفۀ دکارتی، مبدأ شناخت، ذهن و اندیشۀ فردی است.
- در تعامل‌گرایی نمادین، مبدأ شناخت، تعاملات اجتماعی و نمادها هستند.

۳. نگرش به خودشناسی:
- اشراق خودشناسی را کلید دستیابی به حقیقت مطلق می‌داند.
- دکارت خودشناسی را نقطۀ آغاز فلسفه و شناخت یقینی معرفی می‌کند.
- تعامل‌گرایی نمادین «خود» را محصول روابط اجتماعی می‌داند، نه امری کاملاً فردی.

۴. نقش اجتماع:
- در فلسفۀ اشراق، اجتماع نقشی در شناخت ندارد و تأکید بر شهود فردی و ارتباط با نور است.
- در فلسفۀ دکارتی، اجتماع در شناخت دخالت چندانی ندارد و اندیشۀ فردی محور است.
- در تعامل‌گرایی نمادین، اجتماع و روابط انسانی اساس شکل‌گیری شناخت و هویت هستند.

نتیجه‌گیری

فلسفۀ اشراق، فلسفۀ دکارتی و نظریۀ تعامل‌گرایی نمادین سه دیدگاه متفاوت دربارۀ شناخت، هویت و حقیقت ارائه می‌دهند. فلسفۀ اشراق بر جنبه‌های شهودی و عرفانی تأکید دارد، درحالی‌که فلسفۀ دکارتی با استدلال عقلی به شناخت می‌پردازد. از سوی دیگر، تعامل‌گرایی نمادین بر نقش جامعه و تعاملات اجتماعی در شکل‌گیری شناخت و هویت تأکید می‌کند. این سه دیدگاه، هرچند رویکردهای متفاوتی دارند، می‌توانند در ترکیب با یکدیگر به درک کامل‌تری از انسان و شناخت منجر شوند.


برگوتای ایلتریش
@ilter
29.01.2025, 01:15
t.me/ilter/1870
486
وطن، یورت، میهن


مقدمه

در روزهای اخیر، به پیشنهاد یکی از دوستانم، مطلبی خواندم که در آن ادعا شده بود کلمۀ تورکی یورت به معنای محل برپایی چادرهای قبیله‌ای است و زبان تورکی معادلی برای کلمۀ عربی وطن ندارد درحالی‌که کلمۀ فارسی میهن، به معنای وطن، از دیرباز وجود داشته است. این ادعا را می‌توان از زوایای گوناگونی بررسی کرد.

در این نوشته، من از دیدگاه نظریۀ سازه‌انگاری در فلسفۀ سیاسی به موضوع می‌پردازم. ابتدا توضیح می‌دهم که در دوران پیشامدرن، کلمۀ وطن و معادل‌های آن در زبان‌های دیگر معنای متفاوتی نسبت به امروز داشتند. سپس نشان می‌دهم که مدرنیسم و گفتمان ملی‌گرایی معنای این کلمات دستخوش تحولی بنیادین کرده‌اند.

نظریۀ سازه‌انگاری

نظریۀ سازه‌انگاری بر این باور است که معنای کلمات ثابت نیستند. طبق این دیدگاه، معنا در بسترهای گفتمانیِ اجتماعی و تاریخی شکل می‌گیرد و در اثر تحولات گفتمانی دگرگون می‌شود. بر این اساس، مفهوم وطن نیز محصول تعاملات اجتماعی و تغییرات فرهنگی است. این کلمه، در گذشته به زادگاه یا محل زندگی فرد اشاره داشت اما، با ظهور مدرنیسم و گفتمان ملی‌گرایی، بار معنایی جدیدی پیدا کرد و به عنصری کلیدی در شکل‌گیری هویت ملی تبدیل شد.

مفهوم وطن در دوران پیشامدرن

در این دوران، سرزمین‌ها مرزهای سیاسی مشخصی نداشتند و هویت افراد بر پایۀ واحدهای اجتماعی کوچک‌تر مانند قبیله، ایل، روستا و شهر تعریف می‌شد. مفهوم وطن به محل زندگی فرد یا سرزمین پدری اشاره داشت و تعریف آن با نیازهای محلی و وابستگی به منابع طبیعی گره خورده بود. این مفهوم فاقد معنای پیچیدۀ ملی‌گرایانۀ امروزی بود و ارتباط عاطفی افراد با آن شخصی و محلی بود، نه جمعی و ملی.

مفهوم وطن در دوران مدرن

ظهور مدرنیسم و شکل‌گیری دولت ـ ملت‌ها، مفهوم وطن را دستخوش تحولی بنیادین نمود. در عصر مدرن، وطن معنای تازه‌ای یافت و به سرزمینی با مرزهای سیاسی مشخص بدل شد که مردم آن از طریق زبان، فرهنگ و تاریخ مشترک، احساس تعلق و هویت جامعوی پیدا کردند. این دگرگونی، عمدتاً ناشی از جنبش‌های ناسیونالیستی قرن نوزدهم بود که مفاهیمی چون استقلال ملی، حاکمیت ملی و هویت ملی را رواج دادند و وطن را به عنصری اساسی از مورد اخیر تبدیل نمودند.

از دیدگاه بندیکت اندرسون، ملت‌ها «اجتماعات تصوری» هستند. به این معنا که اعضای یک ملت، هرچند ممکن است هرگز یکدیگر را ملاقات نکنند، اما خود را بخشی از یک اجتماع واحد تصور می‌کنند. به باور وی، رسانه‌های جمعی، مانند روزنامه‌ها و کتاب‌ها، نقشی کلیدی در تجربۀ همزمان میان افراد و شکل‌گیری این تصور جمعیِ مشترک داشته‌اند. اندرسون، مفهوم وطن را نیز محصول این «تصور جمعی» می‌داند، تا واقعیت تاریخی.

ارنست گلنر نیز معتقد است که مفهوم وطن، به عنوان بخشی از هویت ملی، در دوران مدرن و به‌عنوان محصول ضرورت‌های مدرنیته در پاسخ به نیازهای جوامع صنعتی به یکپارچگی اجتماعی و فرهنگی شکل گرفته است. از نظر گلنر، وطن سرزمینی است که از طریق زبان مشترک، نظام آموزشی و ایدئولوژی ملی به‌عنوان یک واحد اجتماعی و فرهنگی تعریف و تقویت می‌شود. او بر این باور است که ناسیونالیسم، با تبدیل هویت‌های پراکندۀ محلی و قبیله‌ای به هویت ملی، مفهومی مدرن از وطن ایجاد کرد که کارکردی اساسی در هماهنگی اجتماعی و اقتصادی جوامع مدرن دارد.

ایران به‌عنوان وطن

شکل‌گیری ایدۀ «ایران» به‌عنوان وطن به نیمۀ دوم قرن نوزدهم بازمی‌گردد. پیش از آن، شرایط جغرافیایی پیچیده و نبود ارتباطات گسترده باعث شده بود مناطق مختلف ایران به‌صورت واحدهای مستقل اقتصادی و فرهنگی عمل کنند. به گفتۀ پولاک، پزشک دربار ناصرالدین‌شاه، درک ایرانیان قرن نوزدهم از وطن به ولایت محل تولدشان محدود بود. رودی متی، تاریخ‌نگار حوزۀ ایران، نیز این واقعیت را به‌خوبی شرح می‌دهد. ظهور ملی‌گرایی ایرانی و شکل‌گیری دولت مدرن در ایرانِ اواخر قرن نوزدهم، همچنین توافق روسیه و بریتانیا مبنی بر قبول سرزمین‌های قاجاری به‌عنوان منطقۀ حائل، موجب تثبیت مرزهای سیاسی ایران و پیدایش مفهوم وطن به معنای امروزی آن در ایران گردید.

جمع‌بندی

کلمۀ وطن، و معادل‌های آن در زبان‌های دیگر، در طول تاریخ، معنایی متفاوت با برداشت امروزی داشته‌اند. ابتدا به زادگاه یا محل زندگی فرد اشاره داشتند و فاقد بار معنایی ملی یا جمعی بودند. اما با ظهور مدرنیسم و گفتمان ملی‌گرایی، این مفاهیم دستخوش تحول معنایی عمیقی شدند و به عنصری کلیدی در هویت‌سازی ملی تبدیل گشتند. بنابراین، تحلیل آن‌ها مستلزم در نظر گرفتن این تحولات است. نادیده گرفتن این بسترها، ما را از فهم دقیق این مفاهیم بازمی‌دارد و تصویر ناقصی از هویت‌سازی ارائه می‌دهد.


برگوتای ایلتریش
@ilter
26.01.2025, 21:28
t.me/ilter/1869
Результаты поиска ограничены до 100 публикаций.
Некоторые возможности доступны только премиум пользователям.
Необходимо оплатить подписку, чтобы пользоваться этим функционалом.
Фильтр
Тип публикаций
Хронология похожих публикаций:
Сначала новые
Похожие публикации не найдены
Сообщения
Найти похожие аватары
Каналы 0
Высокий
Название
Подписчики
По вашему запросу ничего не подошло