Сообщение
من با تو به کافه‌ی نرفته‌ام تا طعم قهوه را بچشم نه برای آن‌که مزه‌اش را در کامم حس کنم؛ بلکه برای اینکه لحظه‌ی در کنار تو باشم و بگذارم عطر حضور تو در فضا پراکنده شود.
من با تو به کتابخانه‌ی نرفته‌ام تا خط به خط کتاب‌ها را ورق بزنم و تو تماشایم کنی؛ بلکه آمدم تا در سکوت آنجا صدای نفس‌های آرامت را بشنوم و بدانم که حتی میان هزاران صفحه‌ی نوشته، نگاهت به من گره خورده است.
من با تو زیر باران قدم نزده‌ام؛ نه از ترس خیس شدن بلکه چون می‌خواستم هر قطره باران را به یاد لبخندت بسپارم.
من دستانت را لمس نکرده‌ام؛ اما انگشتان روحم همیشه مشتاق نوازش دست‌های گرم و مهربانت است.
من در گوش‌ات زمزمه نکردم که دوستت دارم اما هر لحظه که از تو دور بودم؛ قلبم این جمله‌ را هزار بار تکرار می‌کند.
من با تو آهنگ مورد علاقه‌ام را نخوانده‌ام شاید چون می‌ترسیدم صدای لرزان و پر از احساسات پنهان شده‌ام نتواند زیبایی صدایت را همراهی کند.
من با تو شیرینی دلخواهت را نپخته‌ام ولی هر بار که طعم شیرین زندگی را چشیدم؛ یاد لبخند شیرین تو افتادم که از همه شیرینی‌ها برای من دلنشین‌تر است.
با وجود تمام این نبودن‌ها و نکردن‌ها خیلی دوستت دارم...

#بـانـو_امـیـری
Продолжая пользоваться нашим сервисом, вы соглашаетесь на использование файлов cookie.
О том, как мы используем файлы cookie, ознакомьтесь в разделе Политика конфиденциальности