باورم نمیشه چند دقیقه پیش جلوی در بیمارستان لیز خوردم و خشتکم تا بالای ناف جر خورد و پیرمردی که کنارم رو ویلچر نشسته بود و داشت به زور نفس میکشید شروع کرد عین اسب خندیدن😂 حالا من دارم از خجالت میمیرم دخترش با خنده میگه خدا خیرتون بده پدرم چند سالی میشه اینجوری نخندیده بود ::)))))))))))))))))
Ao continuar a utilizar o nosso serviço, você concorda com o uso de cookies.
Para saber mais sobre como usamos cookies, consulte nosso
Política de Privacidade